خانوما درباره آقایون چی می گن؟
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
یادمان رفت که عاشق بودیم
چند بار بگویم وقتی دست و صورتت را میشویی، حوله خیست را نینداز روی تخت؟
وای. . . دوباره جورابهایت را پرت کردی گوشه اتاق؟
نمیتوانی وقتی داری دست و صورتت را میشویی یک آبی هم به جورابت بزنی؟
چند بار به شما بگویم مناین رنگ را دوست ندارم. تو اصلاً به احساسات من توجهی نداری؟
موقعی که حرف میزنم حواست کجاست؟
بله بله، گفتم برایت ماشین ظرفشویی میخرم، اما الان نه، تا کی باید ظرفها توی دستشویی بماند؟ من از ظرف شستن متنفرم چند بار باید این را تکرار کنم.
اینها جملاتی است که ممکن است بین هر زن و شوهری رد و بدل شود. گاهیاینقدر از دست همدیگر عصبانی میشوند که اصلا یادشان میرود گذشتهها، شاید هم یک روز قبل چه خاطرات خوبی با هم داشتند.
کارهای پیش پا افتاده روزمره گاهی آنقدر زن و شوهر را از هم دور میکند که باعث میشود حتی حرفهایی به یکدیگر بزنند که روز اول آشنایی حتی به خواب هم نمیدیدند طرفش بروند. در زندگی مشترک روزمره، چیزهایی فراموش میشود که روزی برایشان باارزشترین چیزهای دنیا بود.
خستگی، بیحوصلگی و سختیهای زندگی، گاهی باعث میشود هر کدام از زوجها نتوانند آن طور که باید وظایف خود را در خانه انجام دهند و این، ممکن است باعث عصبانیت هر کدام از آنها شود.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه
تا حالا نشده کسی برای کنار آمدن با شادی و خوشبختی مشکل داشته باشد. وقتی شادی و لذت وارد زندگی ما می شود، ما آزادانه آن را تجربه می کنیم، اما وقتی غصه و ناراحتی به سراغمان بیاید، معمولاً با آن مبارزه می کنیم.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به ما دیکته می کند همیشه لبخند روی لب داشته باشیم، به همین خاطر برخورد با غم و غصه کمی برایمان دشوار می شود. اما ناراحتی و غم و اندوه بخشی طبیعی از زندگی همه مردم است. این ناراحتی ها چه به خاطر یک فقدان مهم در زندگی مثل مرگ یکی از عزیزان، ایجاد شده باشد چه به خاطر شکست های کوچک و بی اهمیت روزانه، می توانیم یاد بگیریم که چطور راحت تر با آنها زندگی کنیم.
ما نه تنها می توانیم راحتی بیشتری به این گونه احساسات پیدا کنیم، برای سلامتی و تندرستی ما هم لازم است که به طریقی سالم با آنها برخورد کنیم.
خطر برخورد نامناسب با احساسات زمانی برای من آشکار شد که یکی از همسایگان همسر بیمارش را از دست داد. وقتی من می خواستم با او ابراز همدردی کنم، او فوراً انکار کرد که احساسی به این مسئله دارد. طی یک هفته، او همه وسائل و متعلقات مربوط به همسرش را بیرون ریخت و هر چیز مربوط به بیماری و مرگ او.
جای تعجب نبود که وضعیت سلامتی او از آن موقع روز به روز بدتر شد. ابتدا هیج دلیل برای علائم بیماری او پیدا نشد، اما با گذشت زمان، مشکلات جدی جسمی در او ایجاد شد (که همه آنها مشکلات ناشی از استرس بودند).
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
یادمان رفت که عاشق بودیم
چند بار بگویم وقتی دست و صورتت را میشویی، حوله خیست را نینداز روی تخت؟
وای. . . دوباره جورابهایت را پرت کردی گوشه اتاق؟
نمیتوانی وقتی داری دست و صورتت را میشویی یک آبی هم به جورابت بزنی؟
چند بار به شما بگویم مناین رنگ را دوست ندارم. تو اصلاً به احساسات من توجهی نداری؟
موقعی که حرف میزنم حواست کجاست؟
بله بله، گفتم برایت ماشین ظرفشویی میخرم، اما الان نه، تا کی باید ظرفها توی دستشویی بماند؟ من از ظرف شستن متنفرم چند بار باید این را تکرار کنم.
اینها جملاتی است که ممکن است بین هر زن و شوهری رد و بدل شود. گاهیاینقدر از دست همدیگر عصبانی میشوند که اصلا یادشان میرود گذشتهها، شاید هم یک روز قبل چه خاطرات خوبی با هم داشتند.
کارهای پیش پا افتاده روزمره گاهی آنقدر زن و شوهر را از هم دور میکند که باعث میشود حتی حرفهایی به یکدیگر بزنند که روز اول آشنایی حتی به خواب هم نمیدیدند طرفش بروند. در زندگی مشترک روزمره، چیزهایی فراموش میشود که روزی برایشان باارزشترین چیزهای دنیا بود.
خستگی، بیحوصلگی و سختیهای زندگی، گاهی باعث میشود هر کدام از زوجها نتوانند آن طور که باید وظایف خود را در خانه انجام دهند و این، ممکن است باعث عصبانیت هر کدام از آنها شود.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
نامهربانی آتشم زد
براساس سرگذشت: کامیار
تمام حواسم به تصنیفی بود که از رادیو کوچک و قراضه سیامک پخش می شد. سیامک نشئه نشئه بود و چشمهایش را به زور باز نگهداشته بود، اما من یاد گذشته ها افتاده بودم. گذشته های نه چندان دوری که رویم می شد خودم را در آینه نگاه کنم. صدای ایرج بسطامی مرا به چند سال قبل پرتاب کرده بود:
گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم
افسرده ام، دیوانه ام، آزرده جانم ...
گلپونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من ماندهام تنها میان سیل غمها
حبیبم، سیل غمها...
ناگهان احساساتی شدم و در حالی که قطرات اشک بر گونه ام سرازیر شده بود، با صدای بلند گفتم:
من مانده ام تنهای تنها
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صفیر کبیر ( دوشنبه 89/7/5 :: ساعت 5:1 عصر )
10 مهارت های زیبایی در 10دقیقه
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.