چگونه تندتر بخوانیم ؟
اشاره
امروزه خیلی ها از کندخوانی رنج می برند و از آن شکوه می کنند .ماهم بارها با خود گفته ایم که چه خوب بود می توانستیم به اندازه ی وقت و زمانی که می گذاریم به دستاوردی رضایت بخش برسیم و به ویژه هنگامی که بخواهیم برای کنکور یا یک کار ضروری آماده شویم یا ناچار باشیم در یک زمان بسیار محدود کار برزگی را برای ارایه در جایی آماده کنیم ،تندخوانی برایمان خیلی مهم است . اصلاً همه ی ما دوست داریم در فرایند مطالعه و پژوهش روزمره خود سرعت و کیفیت را با هم داشته باشیم . من هم مانند شما همین دغدغه ها را داشتم . یک روز به یک متن کوتاه اما خواندنی از آقای «بیل کاسبی » برخوردم . او خودش با همین مشکل روبرو بوده و و آن را حل کرده است . حرف هایش را ببینید شاید شما هم خوشتان بیاید و بخواهید راه رفته ی دیگران را دوباره از سر نگیرند . این آزمون و خطا را دیگران برای شما انجام داده اند ،شما دیگر آن را تکرار نکنید . امیدوارم ترجمه و بازگردن متن انگلیسی به فارسی از جاذبه و زیبایی علمی آن نکاسته باشد .
زمان کودکیم د ر فیلادلفیا می بایست همه کتاب فکاهی را که همواره منتشر می شد ، می خواندم . آن موقع ، تعداد این کتاب ها نسبت به حالا خیلی کم بود من ابتدا همه آن ها را در طول دو روز جمع می کردم ،سپس پیش از آن که نسخه ی بعدی برسد ،کتاب ها ی خوب را باز خوانی می کردم ؛بله البته وقتی که من بچه بودم ،کار خواندن ساده بود .
اما هنگامی که بزرگ تر شدم ،به نظرم آمد که چشمانم می بایست کند یا طوری شده باشد ! منظورم این است که کتاب های فکاهی را سریع تر از آن که من و برادرم راسل بتوانیم آن ها را بخوانیم ،روی هم انباشته می شدند . هنوز هم وقت زیادی نگذشته بودکه دکترایم را گرفتم ،به این نتیجه رسیدم که این گونه نیست که چشمانم مقصر باشند ،خدا را شکر ،آنها هنوز به خوبی همیشه حرکت می کنند .
مشکل این است که این روزها چیزهای زیادی برای مطالعه ، وقت بسیار ناچیزی برای خواند ن تمام کلمات آن وجود دارد . اکنون توجه داشته باشیدکه من علاوه بر پایان نامه ها ،رمان ها ، روزنامه ها ، فیلم نامه ها ، اظهار نامه های مالیاتی ، نامه ها ،متن هایی که در باره چگونگی بهتر خواندن ،تکنیک های صرفه جویی دروقت و زیاد خواندن وجود دارد ،کتاب های فکاهی هم می خوانم .
من رازی کوچک را با شما در میان خواهم گذاشت .صدها فن وجود دارد که شما می توانید با یاد گرفتن آن ها تندخوانی خود را تقویت کنید . اما من سه روش خوب و ویژه را با شما در میان می گذارم . همان طور که من توانستم آن ها را فرا بگیرم . شما هم می توانید از همین حالا آن ها را به کار بگیرید .
آن ها مفاهیم عام و راه های کاربردی برا ی به دست آوردن سریع و ثمر بخش معنی از کلمات چاپ شده هستند. با بکار گیری این راه ها ،از کتاب های خواندنی خود لذت خواهید برد ،با مارک تواین می خندید و یا با کتاب جنگ و صلح تولستوی گریه می کنید ،آماده اید ؟
خیلی خوب !دو روش نخست ،شما را کمک می کند تا از میان چندین تُن مواد خواندنی ،سریع ،بدون خواندن همه کلمات ،مفهوم آنها را متوجه شوید . آن دو روش ، به شمامعنایی کلی از آن چه می خوانید،به دست می دهد؛ با این شیوه شما می توانید یک خروار از خواندن های غیر ضروری را حذف کنید.
1- چشم انداز کلی (اگر کتاب حجیم و پیچیده باشد .)
بدون تردید،پیش مطالعه برای فراهم کردن یک دید کلی از خواندنی های سنگین ،نظیر مقالات روزنامه ها ،گزارش کسب و کار و کتاب های غیر داستانی ،کار مفیدی است . این روش می تواند نیمی از درک مطلب را در کمتر از یک دهم وقت لازم به شما بدهد . مثلا ،شما می توانید هشت یا ده گزارش صد صفحه ای را در یک ساعت ، مرور کنید . پس از این چشم انداز کلی ،توانایی آن را خواهید داشت تا درباره این که کدام گزارش یا چه بخشی از یک گزارش ،ارزش دیدن دقیق را دارد ،تصمیم بگیرید .
چگونگی مرور اجمالی
تمام دو پاراگراف نخست از هر آن چه را که برگزیده اید ، بخوانید . سپس فقط جمله اول پاراگراف های بعدی را بخوانید.آن گاه دو پار اگراف بعدی را بخوانید . آن گاه دو پاراگراف آخر را به صورت کامل بخوانید . از یاد نبرید که مرور و چشم انداز ،تمام جزییات یک متن را به شما نمی دهد . اما این کار شما را از صرف وقت برا ی چیزهایی که واقعا ً نمی خواهید ،یا نیاز ندارید آن ها را بخوانید ،معاف می کند و یادتان باشد که مرور اجمالی تنها یک دور نمای سریع و کلی از خواندنی های طولانی و نا آشنا را در اختیار شما قرار می دهد. برای خواندنی های کوتاه و آسان ،روش بهتری وجود دارد که به شما خواهم گفت .
2- سطحی خوانی و گذار سریع (اگر متن کوتاه و ساده باشد )
سطحی خوانی راه خوبی برای به دست آوردن دور نمای کلی از خواندنی های ساده ، همانند مجلات عمومی یا ورزشی و بخش های سرگرمی یک مقاله است . شما باید بتوانید یک هفته نامه عمومی ، یا بخش دوم مقاله روزنامه خود را در کمتر از نصف وقتی که الان می خوانید، مرور کنید .سطحی خوانی هم چنین راهی مهم برای مرور متن هایی است که پیش از این آن را خوانده اید .
چگونگی سطحی خوانی
فکر کنید چشمانتان مثل دو مغناطیس هستند . وادارشان کنید تا سریع کار کنند . آن ها را از عرض سطرهای چاپ شده ،با سرعت عبور داده فقط چند واژه کلیدی را از هر سطر برچینید .
سطحی خواندن افراد با هم متفاوت است . من و شما وقتی که یک قطعه را سطحی خوانی می کنیم ،ممکن است دقیقاً همان واژه ها را برنچینیم .اما هر دوی ما یک دورنمای بسیار مشابه از محتوای این قطعه به دست خواهیم آورد .من برای این که نشان دهم که سطحی خوانی ،چگونه انجام می شود ، دور کلماتی که موقع خواندن داستان زیر گزینش کردم ، خط کشیده ام. شما هم آن را امتحان کنید. نباید بیش از ده ثانیه وقت شما را بگیرد.
برادر من راسل فکر می کرد که شب ها غول هایی در کمد اتاق خواب ما زندگی می کنند.اما من به او می گویم که دیوانه است . برادرم گفت : «خوب اگر قبول نداری برو امتحان کن . اما من نمی خواستم امتحان کنم .»
راسل گفت :« تو خیلی بچه تر از آنی که بتوانی کمد اتاق خواب را بگردی .»
گفتم :«من این طور نیستم »
او گفت :« چرا همین طور هستی.»
سپس به او گفتم که غول ها می خواهند نیمه شب او را بخورند.برادرم شروع به گریه کرد. در این حال پدرم وارد اتاق شد و گفت :«نگران نباشید، غول ها فرار کردند و از این جا رفتند. بعد به ما گفت که برویم و بخوابیم .
اوگفت : اگر درباره ی غول ها بیش تر از این بشنوم ،شما را کتک خواهم زد.
ما بلافاصله رفتیم تا بخوابیم و همان طور که می دانید آن ها دیگر هرگز برنگشتند.1.
سطحی خواندن می تواند به شما ایده ی خوبی نسبت به این داستان ،باخواندن حدود نصف کلمات و طی کمتر از نصف زمانی که خواندن تمام کلمات وقت می گرفت ، بدهد . تاکنون ملاحظه کرده اید که ، مرور اجمالی و گذار سریع می تواند به سرعت به شما یک دور نمای کلی درباره ی محتوا بدهد .
اما هیچ فنی نمی تواند درک بیش از پنجاه درصد را تضمین کند ؛ زیرا د رسطحی خوانی ما همه ی کلمات را نمی خوانیم .( هیچ کس از چیزی که نخوانده نمی تواند ایده ای به دست بیاورد .) برای این که آن چه را که می خوانید - البته نه همه را - تند خوانده و تند بفهمید ،به فن سومی نیازمندید .
3. دسته بندی (راهی برای افزایش سرعت و درک بهتر مطلب )
بسیاری از ما آموخته ایم که تک تک کلمات یک جمله را به صورت مستقل بخوانیم . مثل این :برادر - من – راسل – فکر – می کند – غول ها..
شما احتمالاً ،هنوز گاهی وقت ها این گونه می خوانید ،به ویژه وقتی که کلمات مشکل باشند یا وقتی که کلمات معنای خاصی داشته باشند . همانند وقتی که می خواهید یک شعر ، یک نمایشنامه شکسپیر، یا یک قرداد و مانند آن را بخوانید . البته این کار اشکالی ندارد . اما خواندن کلمه به کلمه ،تندخوانی را نابود می کند و جلوی سرعت شما را می گیرد .
دسته بندی کردن کلمات به شما یاد می دهد به جای نگاه کردن به یک کلمه در یک زمان به گروه هایی ازکلمات نگاه کنید تا سرعت شما در اوج خود افزایش یابد .برای بسیاری از ما ، دسته بندی کردن یک راه کاملا متفاوت برای نگاه کردن به چیزی است که می خوانیم .
چگونگی دسته بندی
چشمان خود را تمرین دهید تا همه کلمات را در دسته های بالای سه یا چهار کلمه در یک نگاه ببیند. در این جا چگونگی دسته بندی همان داستان قبلی را آورده ام . با هم سطحی خوانی می کنیم .
برادر من راسل فکر میکند که شب ها غول هایی در کمد اتاق خواب مازندگی می کنند.
اما من به او می گویم که دیوانه است .
برادرم گفت :« خوب اگر قبول نداری برو امتحان کن .اما من نمی خواستم امتحان کنم .»
راسل گفت :»تو خیلی بچه تر از آنی که بتوانی کمد اتاق خواب را بگردی .»
گفتم :« من این طور نیستم .»
گفت :«چرا همین طور هستی .»
سپس به او گفتم که غول ها می خواهند نیمه شب او را بخورند.
او شروع به گریه کرد .
پدرم وارد اتاق شد وگفت : غول ها فرار کردند. بعد به ما گفت که برویم و بخوابیم .
او گفت :اگر درباره غول ها بیش از این بشنوم ،شما را کتک خواهم زد .
ما بلافاصله رفتیم تا بخوابیم و همان طور که می دانید آن ها هرگز برنگشتند.
آموختن خواندن دسته ها چیزی نیست که چشمانتان به طور طبیعی آن را انجام دهد .این کار تمرین مداوم می طلبد ؟حالا چگونه آن را انجام دهیم .؟
چیز آسانی را برای خواند انتخاب کنید . هر قدر که می توانید آن را تند بخوانید . تلاش کنید به جای دیدن یک کلمه در هر زمان به سه الی چهار کلمه دریک نگاه متمرکز شوید. آن گاه همان بخش را با سرعت معمولی باز خوانی کنید تا ببینید که بار اول ،چه چیزهایی را جا انداخته اید ؟
قطعه دیگری را تمرین کنید . نخست دسته ها را مطالعه کرده ، سپس باز خوانی کنید تاببینید ، در این قسمت چه چیزهایی را جا انداخته اید .هر وقت توانستید دسته ها را بدون جا افتاده های دفعه اول بخوانید .سرعت شما افزایش یافته است . روزانه ، پانزده دقیقه تمرین کنید . ممکن است این فنون را در طول یک هفته فرا بگیرد اما اگر بیش تر طول کشید مأیوس نشوید . هرچیزی که خواندن آن وقت می گیرد ، دسته بندی کرده و تمرین کنید.2.
اکنون سه راه پیش روی شماست که در تند خوانی به شما کمک می کند.
1. تلاش برای داشتن یک چشم انداز کلی برای حذف خواندنی های غیرضروری وسنگین .
2. سطحی خوانی و گذار سریع برای به دست آوردن یک دورنمای کلی از خواندنی های آسان
3. دسته بندی برای افزایش سرعت خواندن و درک بهتر مطلب
شما با تمرین کافی می توانید توانایی خواندن خود را در کلاس ،سر کار ،خانه و... در کم ترین زمان افزایش دهید . با دست یابی به این مهارت حتی شما باید وقت کافی برای خواندن کتاب های فکاهی مورد علاقه خود و نیز متن های مربوط به جنگ وصلح ، داشته باشید!
پی نوشت ها
1. کاسبی هم چنین گوشزد می کند که اگر می خواهید تند تر ومتمرکزتر بخوانید،بکوشید دراتاق مطالعه شما نور کافی باشد و افرادبسیاری دور وبر شما نباشد.
هیچ وقت هنگام مطالعه تلوزیون نگاه نکنید و به موسیقی و رادیو هم گوش ندهید.
2. کاسبی می گوید :مرور اجمالی ،سطحی خوانی و طبقه بندی به شماکمک می کند که مطالب خواندنی خود را تند تر بخوانید . اما حواستان باشد که این روش را درباره مطالبی که لازم است کلمه به کلمه خوانده شوند ، به کار نگیرید . بعضی وقت ها لازم است متنی را دقیق و کلمه به کلمه بخوانیم . این طور جاها از روش پیشنهادی من استفاده نکنید
از سرعت خود نکاهید
جهان امروز ما، جهان سرعت است و روز به روز نیز بر این سرعت افزوده میشود. برای این که از این کاروان علم و زندگی، عقب نمانیم، باید با آخرین روشهای دستیابی به دانش آشنا شویم و از آن، برای استفاده صحیح و بیشتر از استعدادها و تواناییهای خدادادیمان بهره ببریم. یکی از این روشها، تندخوانی است. تحقیقات نشان داده است که با خواندن سرعت متوسط دویست کلمه در دقیقه، به جای هزار کلمه در دقیقه، مردان و زنان با تحصیلات عالی، پنج بار آهستهتر از آن چه که لازم است، میخوانند؛ یعنی اگر آنها از توانایی حقیقی و بالقوه خویش استفاده کنند، خواندن کتابی که پنج ساعت طول میکشد، به شصت دقیقه یا کمتر کاهش مییابد.
ما در این مقاله، قصد داریم تا شما را به طور کلی و اجمالی، با فواید و مهارتهای تندخوانی آشنا کنیم؛ اما اگر میخواهید مهارت ویژهای در این زمینه کسب کنید، باید به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه کنید و از همین امروز تمرین کنید.
آیا یک فرد معمولی میتواند «تندخوان» شود؟
بلی، به دلیل این که تحقیقات علمی نشان میدهد که مغز یک انسان سالم، میتواند هر بار گروه کلمات یا شبه جملهها را به همان خوبی تک کلمهها بپذیرد و این عمل، از هر جهت، آسانتر است. ما جمله را هرگز به خاطر درک تک تک کلماتش نمیخوانیم؛ بلکه آن را برای درک شبه جملههایی که کلمات نیز در آنها هستند، مطالعه میکنیم.
به عنوان مثال، خواندن «آن ماشین سفید کنار جاده پارک کرد»، خیلی دشوارتر است از خواندن «آن ماشین سفید، کنار جاده پارک کرد».
خواننده کند ناچار است کار مغزی بیشتری از خواننده سریع انجام دهد؛ زیرا ناچار است پس از تشخیص هر کلمه، معنای آن را به معنی کلمه بعد از آن بیفزاید. در مثال فوق، این حد به اندازه پنج تا شش کار اضافی میرسد؛ در حالی که خواننده سریع که هر بار مجموعههای معنیدار (شبهجملهها) را میبیند، فقط یک اتصال ساده را بین دو قسمت انجام میدهد.
بنابراین، مزیت فوقالعاده تندخوانی، انجام کار فیزیکی کمتر، توسط چشمان بر روی هر صفحه میباشد. در این صورت، به جای حدود 500 توقف توأم با تمرکز دید که چشم خواننده کند بر روی هر صفحه انجام میدهد، خواننده سریع، نزدیک به 100 توقف در صفحه را که عضلات چشم را کمتر خسته میکند، به انجام میرساند.
بررسی باورهای غلط در زمینه تندخوانی
«فرد تندخوان، قادر به احساس و درک مطلب نیست».
این باور، غلط است؛ بلکه عکس این مطلب درست است؛ یعنی خواننده کند، به خاطر توقفها و شروعهای مکرر و پیشرفت متزلزل، امکان زیادی دارد که بیحوصله شود؛ تمرکز حواس خود را از دست بدهد؛ حضور ذهنش کاهش یابد و از درک معنی آن چه که میخواند، عاجز بماند؛ ولی کسی که عادت کند شبه جملهها را با هم ببیند، به طور طبیعی مفهوم آنها را هم به همراه یکدیگر درک میکند. از طرف دیگر، تندخوانی، باعث میگردد تا مطالب کماهمیت، زودتر شناخته شوند و بر مطالب مهم، تأکید ورزیده شود. از این رو، درک تمام مطلب، برای خواننده سریع، خیلی آسانتر و دامنهدارتر از درک مطلب، برای خواننده کند میباشد.
«خواندن بیش از 500 کلمه در دقیقه، ممکن نیست»!
این جمله، غلط است؛ زیرا با توجه به این حقیقت که در هر توقف میتوانید تا حد شش کلمه را زیر دید قرار دهید و این واقعیت که قادرید در هر ثانیه تا چهار توقف را انجام دهید، بدین معنی است که به راحتی میشود سرعتی تا حد 1000 کلمه در دقیقه را به دست آورد.
«سرعت بیشتر، تمرکز حواث کمتری را به دنبال دارد».
خیر، زیرا هر چه سریعتر حرکت کنیم، نیروی جنبشی بیشتری را جمع کرده، تمرکز بیشتری پیدا میکنیم. سرعتهای خواندن متوسط، طبیعی نیست؛ بلکه آنها سرعتهایی هستند که با آموزشهای ابتدایی نادرست خواندن، همراه با اطلاعات غیر کافی از طرز کار چشم و مغز، در سرعتهای متفاوت، حاصل آمدهاند.
فواید تندخوانی
1. یکی از مهمترین سودهای تندخوانی، این است که شخص تندخوان، دارای ذهنی فعال و حسابگر میشود و با همه چیز، دقیق و حساب شده برخورد میکند؛ سکون، از زندگیاش رخت برمیبندد و همیشه و ناخودآگاه، فعال و پویاست.
2. یکی دیگر از آشکارترین اثرهای تندخوانی، صرفهجویی در وقت است. صرفهجویی در وقت، باعث میشود تا وقتهای اضافی پیدا کنید و از آن وقتها، برای مطالعات جنبی دیگر و کارهای شخصیتان بهره ببرید و حتی درسهای دانشگاه را بهتر و کاملتر بخوانید. بیشتر ما از نداشتن وقت کافی، برای انجام کارهای مورد علاقهمان شکایت داریم. اگر شما هم تا امروز چنین مشکلی داشتهاید و یا به مطالعه، زیاد علاقهمندید، ولی نمیتوانید به همه مطالب جالب مورد نظر خودتان برسید، بدانید که با تندخوانی، قادر خواهید بود به ساعات بیشتری برای مطالعه دست یابید.
3. تندخوانی، کارآیی و خلاقیت فرد را بالا میبرد. شخص تندخوان، با هر مسئلهای، به راحتی برخورد میکند و آن را از پیش پای خویش برمیدارد. دانشجویی که به مهارت تندخوانی دست یافته، از زندگی فوقالعادهای برخوردار میشود؛ زیرا تندخوانی، رابطه مستقیمی با دانش زیاد و درک صحیح - که از تندخوانی به دست میآید - دارد. کسانی که سریعتر میخوانند، بهتر نیز میفهمند و راه پیشرفت برایشان همواره باز است.
موانع تندخوانی
موانعی را که بر سر راه سرعت عمل مغز در موقع خواندن ایجاد میکنیم، اصطلاحاً «راهبندان» مینامیم. حال باید ببینیم که این راهبندانهای خواندن، چه چیزهایی هستند؛ از کجا ناشی میشوند و چگونه میتوان آنها را رفع کرد.
الف) تلفظ و لب خوانی
اگر شما این مشکل را داشته باشید، به هنگام مطالعه، به جای خواندن بیصدا، صدای کلمات را در گلو ایجاد میکنید (ادای صوت یا تلفظ) و یا آن که لبها را بدون صدا حرکت میدهید (لبخوانی)؛ مثل این که کلمات را برای خود با صدای بلند میخوانید و از این طریق، مغز خود را وادار میکنید که مطالب را با سرعتی در حد سرعت حرف زدن، جذب کند که این سرعت، برای خواندن بیصدا، فوقالعاده کم است.
ب) کمک اضافی
کمک اضافی، چنانچه به صورت جزء اصلی عمل خواندن درآید، جزء راهبندانها به شمار میآید و در حد شدید خود، باعث کندی حرکت چشم و عمل ذهن، در انجام عمل خواندن خواهد شد. کمک اضافی، اصطلاحاً به عمل با انگشت نشان دادن کلمه به کلمه مطلب مورد مطالعه و یا لغزاندن یک لبه صاف مانند خطکش از بالا به پایین و مشخص کردن کامل هر سطر مورد مطالعه میباشد که در چنین وضعی، به مغز خود کمک اضافی را تحمیل کردهاید و باعث میشود که در موقع خواندن، فکر شما، متکی به این عمل اضافه شود و هرگز نتواند به طور مستقل عمل کند.
ج) واپسنگری
کسانی که گرفتار این عیب هستند، نمیتوانند بدون برگشتهای مجدد بر روی کلمات و عبارات خوانده شده، به خواندن ادامه دهند و یا بدون عقبنگریهای مکرر از ابتدا تا انتهای هر سطر را با نگاه طی کرده، به سر سطر بعد بروند. بارها اتفاق میافتد که این افراد، پس از پایان هر سطر، دوباره به همان سطر برگشته، گاهی پس از خواندن چند کلمه و احیاناً تا نزدیکیهای آخر همان سطر، متوجه اشتباه خود شده، به سر سطر بعدی میروند.
اکثر ما، اغلب به هنگامی که مایلیم جملههایی را که خواندهایم، دوباره خوانده یا در مواردی که تمرکز کافی و حضور ذهن نداشتهایم، دوباره به عقب برگشته و قسمتی از مطلب خوانده شده را دوباره با دقت بیشتری بخوانیم، اقدام به واپسنگری میکنیم؛ ولی اگر این واپسنگریها را کنترل نکنیم، به صورت عادت بسیار بدی در خواهد آمد. تصور کنید که اگر قرار باشد هر بار یک کلمه یا یک عبارت یا قسمتی از یک سطر را که خواندهایم، دوباره خوانده، باز به عقب برگشته، دوباره و سه باره بخوانیم و یا این که پس از خواندن هر سطر، به جای رفتن به سر سطر بعدی، هر بار تا نیمههای همان سطر را خوانده، متوقف شده، دنبال سر سطر بعدی بگردیم، چگونه رشته مطلب را گم میکنیم و چقدر از سرعت، باز خواهیم ماند.
د) تلفظ در ذهن
این اشتباه دیگری است که تقریباً همه گرفتار آن هستند. لبها بیحرکتند و ارتعاشی در گلو احساس نمیشود؛ ولی کلمات را در مغز خود تکرار میکنیم؛ یعنی گرفتار چیزی هستیم که اصطلاحاً میتوان آن را «حرف زدن ذهنی» نامید. لازم به تکرار است که هر چیزی که شباهت به خواندن با صدای بلند داشته باشد، مغز را از به دست آوردن سرعتی که قادر به رسیدن به آن است، باز خواهد داشت. باید اعتراف کرد که از میان بردن کامل این نقص، تقریباً ممکن نیست و در حال عادی، لزومی هم ندارد (مگر آن که سرعتهای فوق العاده زیاد در خواندن، مورد نظر باشد). با این حال، هنگام خواندن، هر قدر تلفظ در ذهن خود را کاهش دهید، به همان نسبت، خواندن خود را سرعت بخشیدهاید.
ه) معکوسبینی
این مشکل، اغلب در خواندن کلمات انگلیسی اتفاق میافتد؛ مثلاً No را On خوانده یا Saw را Was تصور میکنیم و میخوانیم. در خواندن فارسی نیز به ندرت کلماتی هستند که معکوس خوانده میشوند؛ ولی ما فارسی زبانان، بیشتر در خواندن اعداد و محاسبات با این مشکل مواجه میشویم؛ مثلاً عدد 45 را 54 و یا 32 را 23 تصور میکنیم و میخوانیم یا محاسبه میکنیم. این اتفاق، اغلب به خاطر از راست به چپ خواندن مغز است و فراموش میکنیم که کلمات انگلیسی و اعداد را باید از چپ به راست خواند. این مشکل، اغلب ایجاد سردرگمی کرده، خود موجب ایجاد مشکلات دیگری میشود که به آنها اشاره کردیم.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید چشم
در اتاقی که نشستهاید، به روبهرو نگاه کنید و به شیئیای در مقابل خود (مثلاً پنجره) نگاه کنید؛ در حالی که به دستگیره وسط پنجره نگاه میکنید، گوشههای دیوارهای دو طرف و تابلوی روی دیوار سمت چپ و در اتاق را که در دیوار سمت راست قرار دارد، میبینید. به همین طریق، هر سطر مطلب مورد مطالعه، به راحتی در میدان دید شما واقع میشود و برای انجام پرشهای لازم، کافی است که فقط چشم خود را حرکت دهید. بنابراین، از حرکت دادن سر خود، خودداری کنید و در غیر این صورت، چون سر نمیتواند با سرعت فکر حرکت کند، راهبندانی برای خواندن، ایجاد میکند.
چگونه این راه بندانها از بین میروند؟
خوشبختانه این مشکلات، جزء آن دسته از ناتوانیهای خواندن هستند که میتوان به سرعت آنها را از بین برد. از یک نظر، تمام راهبندانها، احتیاج به از میان بردن ندارند و گاهی نمیتوان آنها را به کلی از میان برد. میدانیم که بسیاری از خوانندگان، عادت به خواندن مطلب مورد مطالعه در ذهن خود دارند. اگر توانستید تا حدودی عادت درذهنخوانی خود را کاهش دهید که بسیار مفید است. اگر این عادت زیاد عمیق نباشد، سعی کنید تا آن جا که میتوانید، در کم کردنش بکوشید؛ ولی نگران آن نباشید و سایر قسمتها را درست انجام دهید و زیاد به خود فشار نیاورید.
در مورد لب، انگشت، حرکت سر و دیگر کندکنندههای جسمی، بحثی نیست. هر کدام که هنوز باعث کندی خواندن شما میشوند، باید از بین بروند که آن هم کاری بسیار آسان است.
به طور کلی، تمرین لازم است. هر گاه قانع شدید که هر کدام از راهبندانها دیگر مانع سرعت خواندن شما نیست و به قدر کافی کاهش یافته است، وقت خود را برای نابودی کاملش صرف نکنید و به جای آن، وقت خود را صرف انجام تمریناتی کنید که مربوط به مشکلات اساسی شماست. در شدیدترین موارد، اگر به مدت دو تا سه هفته، روزی فقط چند دقیقه را صرف تمرین کنید، مسلماً عادات غلط خود در نحوه خواندن را از بین خواهید برد.
راههای علاج بدون کمک دیگران
الف) علاج تلفظ و لب خوانی
برای علاج تلفظ، باید محل تولید صدا را پیدا کنید. برای این کار، به طریق زیر عمل کنید:
دو انگشت دست خود را در دو طرف سیب گلوی خود قرار دهید و هوا را به طور مداوم از میان لبهای خود خارج کنید. آیا ارتعاشی احساس میکنید؟ خیر. حالا هر آهنگی را که میل دارید، در گلو با صدای «هوم هوم» بنوازید. آیا ارتعاش وِزوِز مانندی را زیر دو انگشت خود احساس میکنید؟ این، همان مشکلی است که میخواهید آن را در موقع مطالعه آرام، از بین ببرید. اگر نمیتوانید آن را مهار کنید (از میان ببرید)، در موقع خواندن، هوا را از دهان خود خارج کنید.
راههای زیادی نیز برای از بین بردن لبخوانی وجود دارد. پیشنهادهای زیر را آزمایش کنید و هر کدام را که برای خود مناسبتر یافتید، به کار برید:
1. بین لبهایتان و نه بین دندانها، چیزی را که به قدر کافی سنگین باشد و برای نگهداری آن، ناچار به فشار روی لبها باشید، قرار دهید و خواندن را ادامه دهید.
2. لبها را محکم به هم فشرده، در همان حال، زبان را محکم به سقف دهان بچسبانید.
3. لبها را به حال سوت زدن گرد کنید و هوا را به بیرون بفرستید؛ ولی سوت نزنید.
توجه کنید که این حالات مصنوعی را به طور موقت و تا هنگامی که بر «راهبندان» فائق نیامدهاید، ادامه دهید و این، شامل تمام دستوراتی است که برای معالجه، در این قسمت پیشنهاد میشود.
ب) مداوای کمک اضافی
برای ترک عادت خط بردن (مشخص کردن سطرها و کلمات با انگشت) در موقع مطالعه، بهترین راه آن است که در موقع مطالعه، کتاب را با دو دست نگه دارید تا عادت نامطلوب خود را فراموش کنید و بدین طریق، مشکل را با جلوگیری از عامل ایجاد آن، از بین خواهید برد.
ج) معالجه واپسنگری
بهترین توصیه برای رفع این مشکل، این است که بیندیشید و خود را قانع سازید. شما باید دست از این نگرانی بردارید که امکان دارد مطالب را خوب متوجه نشوید و یا قسمتی از نکات را از قلم بیندازید. در موقع خواندن، مستقیم به کار خود ادامه دهید و با وجود این که هر میل شدیدی که برای عقبنگری و مرور جملات و کلمات خوانده شده در خود احساس میکنید، این کار را انجام ندهید. قوّت قلب و اعتماد به نفس، شما را در این مهم یاری خواهد کرد. همچنین قبل از رسیدن به آخر هر سطر، با استفاده از میدان دید (و از گوشه چشم راست خود)، نگاهی به سر سطر بعدی بیندازید که در این صورت، به راحتی میتوانید پس از پایان آن سطر، به سر سطر بعد بروید.
د) رفع درذهنخوانی
از بین بردن کامل این عادت، تقریباً غیرممکن است؛ ولی این را بدانید که هر چه سرعت خواندن بیشتر شود، عملاً این مشکل کمتر میگردد. برای تمرین بیشتر در این زمینه، به کتاب مهارتهای خواندن، نوشته دکتر بهرام طوسی، ص 117 مراجعه کنید.
ه) از بین بردن معکوسبینی
برای رفع معکوسبینی، بهترین راه که به یادگیری املا نیز کمک فراوان خواهد کرد، تهیه فهرستی از کلماتی است که بیشتر معکوس دیده میشوند؛ به این فهرست مراجعه کرده، کلمهای مانند Was را که اغلب Saw خوانده میشود، انتخاب کنید؛ آن را روی تکه کاغذی بنویسید و با انگشت (نه با قلم و مداد)، به تک تک حروف آن اشاره کنید و سه بار هجی کنید. بعد کاغذ را برگردانده، در حالی که نام خود را با صدای بلند تلفظ میکنید، کلمه مورد تمرین را بنویسید.
باید آن قدر در موقع هجی کردن کلمه دقت کرده باشید که بتوانید به طور خودکار، کلمه را درست بنویسید. متخصصینی که با این روش کار کردهاند، همیشه نتیجه مثبت گرفتهاند و معتقدند که اگر کلمه را با حس لامسه خود احساس کنید، هرگز آن را اشتباه تصور نخواهید کرد.
و) عدم توانایی استفاده از میدان دید
برای دیدن بیش از یک کلمه، هر بار باید از حرکت سر خود جلوگیری کنید. این تمرین را زیاد ساده نگیرید؛ زیرا هر چه میدان دید خود را وسیعتر کنید، سرعت بیشتری به خواندن خود دادهاید.
تمرینات زیر را که مهمترین عامل در کمک به تندخوانی است، با دقت انجام دهید. پیشنهاد میشود که از سه مورد زیر، هر کدام را که برایتان راحتتر است، انتخاب کرده، با آن حالت، تمرین کنید:
1. با قرار دادن دو انگشت در دو طرف فک خود، آن را محکم نگه دارید.
2. با یک دست، چانه خود را به گونهای که انسان ریش خود را در مشت میگیرد، نگه دارید.
3. یک انگشت دست خود را روی نوک بینیتان قرار دهید.
فهرست منابع
1. بهرام طوسی، مهارتهای خواندن، انتشارات ترانه.
2. حسین صالح، تکنیکهای موفقیت در تحصیل.
3. علی اکبر سیف، روشهای یادگیری و مطالعه
تکنیکهای حضور فعال در کلاس
1.همراهی با مدرس :
بسیار مهم است که خودتان را با سرعت، نحوه و شیوه تدریس معلم یا استاد خود هماهنگ سازید و با او حرکت کنید. هم شتاب بیش از مدرس داشتن ذهن را آشفته و مغشوش می کند و هم سرعت کند شما و عقب ماندن از او. هماهنگ نبودن با سرعت و روش و بیان مدرس، شما را او جذب مطالب بعدی محروم می کند. آنچه که در همراهی با مدرس مهم است، در وهله اول، خوب شنیدن است.
اغلب شما با آنکه صدای معلم را به وضوح نمی شنوید یا گفتار سخنران را متوجه نمی شوید از این که از او بخواهید درباره آن مطلب را رساتر و واضح تر بیان کند، واهمه دارید. گاهی صدای سخنران به انتهای کلاس نمی رود، گاهی تند و گذرا صحبت می کند گاهی صحبتش نامفهوم است و برخی اوقات نیز به مطلبی در گذشته استناد می کند که شما از آن هیچ اطلاعی ندارید. یادتان باشد شما برای این به کلاس یا جلسه سخنرانی آمده اید که مطلبی را فرا بگیرید و معلم هم دقیقاً همین را می خواهد. بنابراین اگر کوچکترین ابهام یا عدم وضوحی را در مطلب یا صدای معلم احساس کردید، باید شهامت از او بخواهید که مطلب را دوباره بگوید.
سؤال کردن از معلم گناه نیست و نباید احساس گناهی را هم به دنبال داشته باشد. به ویژه دانش آموزان دوره ابتدایی خیلی از سؤال کردن بیم دارند. بسیاری از وقتها پیش می آید که مثلاً معلم تکلیفی را به بچه ها می گوید که برای فردا انجام دهند و دانش آموز درست متوجه این تکلیف نمی شود، با وجود این چون می ترسد که سؤال کند، چیزی نمی گوید و چه بسا که فردا به خاطر انجام ندادن آن تکلیف مؤاخذه و تنبیه شود.
دوباره تأکید می کنیم که اگر نکته ای را متوجه نشدید یا نشنیدید، حتماً بپرسید چه بسا که آن نکته کلیدی بوده، تمام درس آن روز وابسته به همان نکته باشد.
2. شنونده ای فعال باشید :
شما بارها به این عبارت تأکیدی برخورد کرده اید: شنونده ای فعال باشید، اما مفهوم این عبارت چیست؟ یعنی باید چگونه باشیم؟ شنونده فعال چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟
بهترین و مؤثرترین راه برای این که شما یک شنونده فعال باشید این است که یادداشت بردارید. چه، نیاز به یادداشت برداری را سر کلاس احساس می کنید چه نمی کنید، حتماً از صحبت مدرس یا سخنران، یادداشت بردارید. اما منظور ما از یادداشت برداری در اینجا با آنچه که در روش مطالعه متمرکز گفتیم فرق می کند که اکنون به شرح آن می پردازیم.
? یادداشت برداری داخل کلاس
قلم و کاغذ به دست می گیرید و در کلاس حاضر می شوید. یادتان هست که گفتیم شب قبل از کلاس یک مطالعه اجمالی و یک بررسی ابتدایی از درس، انجام دهید؟ این کار را برای کسب اطلاعات اولیه و هشیاری ذهنی در کلاس انجام داده اید. اگر شما بدون هیچ مطالعه ای سر کلاس شیمی حاضر شوید، وقتی معلم می گوید امروز درس ما هیبریداسیون است و شما هم نه از قبل درباره هیبریداسیون چیزی می دانید نه نگاهی اجمالی به کتاب انداخته اید، تا چند لحظه خود را در کلاس بیگانه احساس می کنید. خود را کاملاً گیج می بینید و این حالت، خود باعث می شود که نسبت به این درس بی علاقه شوید و به سرعت تمرکز حواستان را از دست بدهید و ذهنتان را به سیر در جاهای دیگر مشغول سازید.
درست بر عکس، اگر شما با مطالعه اولیه سر کلاس حاضر شوید، احساس خیلی خوبی در کلاس خواهید داشت، ذهنتان مشتاق است، می خواهید هرچه سریعتر از راز هیبریداسیون سر در بیاورید و در نتیجه تمرکحواسی عالی پیدا می کنید. اهمیت مطالعه اولیه را پیش از این هم توضیح داده بودیم. حالا که شما با این آمادگی ذهنی و کنجکاوی و علاقمندی، دارید به صحبتهای معلم گوش می کنید، هر نکته ای را که فرا می گیرید یادداشت کنید.
هم اکنون شما می گویید فلان معلم یا استاد به ما اصلاً اجازه یادداشت برداری نمی دهد. به شما می گوییم که او کاملاً کار درستی می کند. چرا که شما معمولاً به شیوه سنتی خود، `جمله` های معلم را یادداشت می کنید و نوشتن یک جمله از صحبتهای معلم عملاً شما را از گوش دادن و درک جمله بعدی باز می دارد. شما به هیچ عنوان نباید جمله ای یادداشت کنید بلکه باید به صورت اشاره ای و مختصر از واژه های کلیدی استفاده کنید که چون جرقه ای تمام موضوع را به یاد شما می آورد.
این گونه می توانید همزمان با تدریس استاد، یادداشت کنید و پشت سر هم یادداشت بردارید در حالی که نه وقت شما گرفته می شود نه از درک مطلب بعدی باز می مانید و نه مدرس را ناراضی می کنید.
? به جای همه اینها چند کار مهم انجام دهید :
اول این که بارذهنی خود را در کلاس لحظه به لحظه تخلیه می کنید و نکته ای را که فرا می گیرید یادداشت می کنید و ذهن خود را همچنان باز و گسترده و خالی نگاه می دارید. یعنی شکل حضور شما در پایان کلاس با شروع کلاس چندان تفاوتی نمی کند.
دوم این که چون خودتان را ملزم می دانید هرچه را که فرا می گیرید به سرعت بر روی کاغذ بیاورید، ذهن شما در یک حالت آماده باش قرار می گیرد و شما از تمرکز حواسی عالی برخودار می شوید و کاملاً از خود مراقبت می کنید که چیزی را جا نیندازید. فقط کافی است که یک بار این عمل یادداشت برداری را به شیوه درستی که گفتیم تجربه کنید تا ببینید که چقدر برایتان لذت بخش است. حتی کم کم به شکل یک بازی مهیج برایتان در می آید. این شیوه یادداشت برداری به صورت کمی حرفه ای تر و ماهرانه تر در خبرنگاران دیده می شود که در مصاحبه های خود از گفته های سخنران یادداشت برداری می کنند و سپس خود از گفته های سخنران یادداشت برداری می کنند و سپس از روی آن، متن را تصحیح می کنند و اما سومین فایده یادداشت برداری این است که باعث می شود شما سر کلاس خواب آلوده نشوید و چرت نزنید به ویژه در اوقاتی که معلم یا سخنران بسیار آرام و ملایم و حتی کمی خسته کننده درس می دهد و شیوه تدریس او برای شما درگیری ذهنی لازم را ایجاد نمی کند. شما با یادداشت برداری، حضور خودتان را در کلاس مهیج تر و مؤثرتر می کنید.
بسیار بعید است که کسی به این شیوه در کلاس یادداشت برداری کند و خوابش بگیرد. شما وقتی سر کلاس خوابتان می گیرد که ذهنتان ساکت و ساکن شود. معلم در شما درگیری ذهنی ایجاد می کند و خود به خود به این کار مشغول می شوید. به ویژه وقتی سخنران از نوع سخنرانان آرام و ساکن است، شما باید یادداشت برداری را جدی تر بگیرید. نگویید: من این مطلب را بلدم و نیازی به یادداشت کردن ندارم. نگویید: من همه این مطالب را هم اکنون به حافظه ام می سپارم و نیازی نیست که یادداشت کنم و . . .
شما می دانید که یکی از مهمترین اهداف یادداشت برداری در کلاس، همین زنده و هشیار بودنتان سر کلاس است. یک مانع بزرگ مطالعه اجمالی قبل از کلاس و کسب اطلاعات پیش از حضور در کلاس می تواند یک اشکال بسیار بزرگ تولید کند و آن: رقابت با استاد است. به عبارت بهتر: به مبارزه طلبیدن استاد. به این شکل شما ذهن خود را مدام متوجه دانسته های خود می کنید و منتظرید تا در اولین فرصت آنها را بیان کنید و یا این که عمداً سؤالی می کنید که فقط نشان دهید مطلب را پیشاپیش می دانید. یادتان باشد که هدف از کسب اطلاعات اولیه فقط ایجاد یک نوع کنجکاوی و علاقمندی و تمرکز حواس است برای گوش دادن و یاد گرفتن بیشتر نه برای صحبت کردن و خودنمایی بیشتر. برای این که ذهنتان خالی باشد اطلاعات خود را قبل از کلاس بر روی کاغذ بیاورید و بالای آن هم بنویسید: هدف من این است که با گوش دادن به درس امروز، این اطلاعات ناقص خود را کامل تر کنم. وقتی این را می نویسید در خود میل بیشتری را برای فراگیری ایجاد می کنید و با خود تعهد می کنید که سخن نگویید. قرار است ما در کلاس، یک شنونده فعالی باشیم به یک سخنران مبارز.
به هیچ عنوان در لحظه حضورتان در کلاس، اطلاعات قبلی خود را با اطلاعات معلم مقایسه نکنید. این مقایسه، ذهن شما را به خود مشغول می کند و دقایقی حواس شما را پرت می کند. مقایسه اطلاعات خودتان با اطلاعاتی که سر کلاس از معلم می گیرید، فقط باید در چند دقیقه پایان کلاس و یا حتی بعد از آن صورت گیرد. اگر سر کلاس این مقایسه را انجام دهید اگر احساس کنید این دو با هم تفاوت دارند، تمرکز حواس خود را از دست می دهید و حواستان پرت می شود. در حالت اول، شادی و شعف و هیجان ذهنی، عامل حواس پرتی شماست و در حالت دوم، احساس متفاوت بودن دانسته های قبلی شما از اطلاعات معلم، ذهن شما را بر انگیخته می کند که سؤالی کنید و حتی شاید تمایل داشته باشید که به نوعی دانسته های خودتان را توجیه کنید که این موجبات حواس پرتی شما را فراهم می کند.
? از چه چیزهایی یادداشت برداریم؟
? یادداشت برداری در کلاس، سه شاخه دارد .
? شاخه اول، یادداشت برداری از نکات مهمی است که معلم می گوید که در مورد آن توضیح دادیم.
? شاخه دوم، یادداشت برداری از سؤالاتی است که به ذهنتان می رسد. البته اگر روند کلاس آرام و طرح سؤال در طول کلاس مجاز باشد، ما توصیه می کنیم سؤال خود را فوراً بپرسید. اما اگر معلم بگوید به سؤالات شما در آخر کلاس پاسخ می دهم، مطلقاً سؤال خود را رها نکنید. حتماً آن را مختصراً در گوشه ای بنویسید که آخر کلاس بپرسید. اگر بگویید: بعداً آن را می پرسم و یادداشت نکنید، تا پایان کلاس ذهن شما را مشغول می کند و این مانع فراگیری اطلاعات بعدی با تمرکز عالی می شود. به ویژه اگر سؤالتان برای شما جالب و جذاب باشد مدام در طول کلاس به پردازش سؤالتان مشغول می شوید و منتظرید که کلاس به پایان برسد و سؤال جالب خود را مطرح کنید. خیلی از اوقات، حتی این انتظار، ما را به جایی می رساند که دیگر دریافت پاسخ برایمان اهمیت چندانی ندارد بلکه فقط می خواهیم از طرح این سؤال جالب در حضور دیگران با صدای بلند لذت ببریم. به ویژه اگر بدانیم آفرین و تحسین معلم را هم به دنبال خواهد داشت. بنابراین حتماً سؤال خود را یادداشت کنید. بار ذهن خود را سبک کنید و به گوش دادن و یادداشت برداری از گفته ها ادامه دهید.
? شاخه سوم، یادداشت برداری از عوامل حواس پرتی است. سر کلاس درس هم به احتمال فراوان، افکار زیادی در ذهن شما غوطه می خورند که ذهن شما را منحرف می کنند. در گوشه ای، از آنچه که حواس شما را پرت می کند، یادداشت برداری کنید. در بالای این یادداشت بنویسید آنچه که باید پس از کلاس به آن فکر کنم یا انجام دهم. اگر بخواهید این کار را هم به تأخیر بیاندازید، یا به حافظه بسپارید و یادداشت نکنید، باز میدان ذهنی خود را تا پایان کلاس، اشغال می کنید. یادمان هست که قلم و کاغذ مهمترین ابزار برای تمرکز حواس هستند
عوامل عدم تمرکز و تکنیکهای کسب تمرکز
تمرکز چیست؟
• آیا حین مطالعه یا گوش دادن به درس با کوچکترین صدایی حواستان پرت میشود و مدتی طول میکشد تا دوباره تمرکز پیدا کنید؟
• آیا تابحال به عواملی که باعث عدم تمرکزتان میشود توجه کردهاید؟ یا فقط رنج برده و با آن دست و پنجه نرم کردهاید؟
• منظور از تمرکز حواس ، فکر کردن صرف به یک موضوع نیست. تمرکز حواس یعنی زمانی که شما مطالب مربوط به یک موضوع را نگهداری یا رد میکنید تا بتوانید اصل موضوع را در ذهنتان حفظ کنید.
عوامل عدم تمرکز
• عوامل جسمانی: مانند گرسنگی ف خستگی ، بیخوابی ، سردرد ، بیماری و ... .
• عوامل محیطی: مانند هوای گرم یا سرد ، نور کم ف سر و صدا ، صدای یکنواخت معلم ، زمان تدریس و همچنین زمان مطالعه بعد از خوردن غذای سنگین و ... .
• عوامل روانی: مانند درگیریهای ذهنی ، اضطراب ف عادت نداشتن به مطالعه ، نفهمیدن درس یا ضعیف بودن در آن ، علاقه به موضوع و مبحث مد نظر و ... .
تکنیکهای کسب تمرکز
1. یک راه خوب جهت کسب تمرکز از قبل خواندن درس است.
2. هنگام خواندن برای بدست آوردن و نگه داشتن تمرکز حواس با خود صحبت کنید.
3. دیدگاه مثبت داشته باشید.
4. سر و صدای اطراف را نادیده بگیرید.
5. از تکنیک عنکبوت استفاده کنید. به عبارتی حس کنجکادوی خود را کنترل کرده و بر پیرامون بی توجه باشید.
6. از اصل "جانداریم" استفاده کنید. یعنی تصور کنید که ذهن شما با افکاری در مورد مطلبی که جلوی شما موجود است ، پر شده است. پس مغز شما برای سایر افکار فضا باز نمیکند.
7. از تکنیک علامت گذاری استفاده کنید. در اول علامتهای متعددی خواهید داشت به مرور علامتهای بامسمایی خواهید یافت.
8. به قدرت اراده اعتماد نکنید. قدرت اراده به تنهایی موجب تمرکز حواس نمیشود. اگر در فکر تمرکز حواس باشید تمرکز نحواهید یافت!!!
9. مطمئن باشید همه چیز دارید. قبل از شروع مطالعه یا انجام کاری مطوئن شوید که تمام ابزارهای کارتان را فراهم کردهاید
چگونه و کجا مطالعه کنیم؟
یکی از نخستین پرسشهای پیش روی جوان مشتاق مطالعه، روش صحیح مطالعه و چگونه کتاب خواندن است که پاسخ درست به آن میتواند در ایجاد انگیزه و میزان یادگیری آنها تاثیر بسزایی داشته باشد. بسیاری از مردم به دلیل بکارنگرفتن روش صحیح مطالعه، معمولا خیلی زود از مطالعه خسته میشوند و کتاب را رها میکنند و شاید مطالعه کتابی را به نیمه نرسانده، آن را کنار میگذارند. رعایت نکردن شیوه درست مطالعه و همچنین یادداشت نکردن مطالب مهم کتاب، معمولا خواننده را پس از مدتی از مطالعه کتابهای قطور و علمی، دلسرد و خسته میکند و در نتیجه آنها را از ادامه مطالعه بازمیدارد
توصیههای که در زیر میآید نکاتی است که رعایتکردن آنهابه زعم کارشناسان مطالعه، میتواند نقش موثری در مفید واقع شدن مطالعه داشته باشد.
مکان و شرایط مطالعه
مکان و شرایط ذهنی از نکات مهم یک مطالعه مفید و خوب است و در میزان یادگیری، کارآمدی، مدت و طولانی شدن مطالعه تاثیر بسزایی دارد. کارشناسان و روان شناسان معتقدند که یکی از مشکلات جوانان برای مطالعه بیتوجهی به شرایط و فضای مطالعه است که اغلب موجب خستگی و کاهش انگیزه میشود. بهترین زمان مطالعه برای انسان، هنگام آرامش و داشتن رضایت است، زیرا داشتن دغدغه و نگرانی در هنگام مطالعه، نتایج مطلوبی برای انسان به همراه نخواهد داشت. مشغول بودن فکر و ذهن و خستگی روح و جسم، توان فرد را کاهش میدهد و در این حالت، مطالعه کتاب، جز اتلاف وقت و بیحاصلی سودی ندارد.
منفعت مطالعه کتابها هنگامی حاصل میشود که انسان بدون خستگی و دغدغه و در فضایی مملو از آرامش، صمیمت و رضایت، به مطالعه بپردازد. اتاق مطالعه را از نقاط آرام منزل و اداره انتخاب کنید بهطوریکه از نور طبیعی کافی برخوردار باشد.
اتاق مطالعه باید از صداهای مزاحم بیرون دور باشد تا حواس خواننده به بیرون هدایت نشود. انتخاب اتاق مطالعه باید بهگونهای باشد که درحد امکان هنگام روز احتیاج به روشنایی غیرطبیعی نداشته باشد.
سعی کنید هنگام شب از چراغ مطالعه استفاده نکنید زیرا چراغ مطالعه علاوه بر این که میتواند به چشم صدمه برساند، در خستگی زود هنگام چشم نیز تاثیر دارد. دمای اتاق مطالعه خود را همواره معتدل نگهدارید تا هرگز درهنگام مطالعه در اتاق احساس گرما و سرما نکنید.
زمان مطالعه
زمان مطالعه برای افراد تفاوت میکند، برخی در سکوت شب و برخی نیز هنگام صبح را به عنوان زمان مطالعه انتخاب میکنند اما مطالعه هنگام صبح از هر زمان دیگر بهتر است. مطالعه کتاب را صبح زود شروع کنید زیرا ذهن انسان پس ازچندساعت استراحت و آرامش، بیش از هر زمان دیگر آماده یادگیری است.
وقتی که صبح زود را برای مطالعه انتخاب میکنید حتما قبل از آن صبحانه صرف کنید زیرا گرسنگی در کاهش میزان یادگیری و فراگیری تاثیر زیادی دارد. پس از صرف غذا نیز بلافاصله شروع به مطالعه کتاب نکنید و چند قیقه بعد از غذا مطالعه را آغاز کنید.
ورزش و نرمش و حتی حمام گرفتن نیز پیش از مطالعه در میزان یادگیری موثر است. مطالعه صبحگاهانهنگامی مفید واقع میشود کهفرد شب قبل را بهخوبی استراحت کرده باشد و خسته و خواب آلود نباشد.
برای مطالعه هرچه بهتر در هنگام صبح، سعی کنید شب را زودتر بخوابید تا بتوانید مطالعه مفیدی داشته باشید. خستگی، دستکم ? 50?درصد از توانایی ذهنی و مغزی انسان را کاهش میدهد و مطالعه در چنین وضعیتی، یادآوری مطالب فرا گرفته پیشین را نیز با اختلال روبهرو میکند.
میز و صندلی مناسب
میز و صندلی مناسب و درست نشستن یکی از مهمترین شرایط مطالعه است که رعایت نکردن آن علاوه برتاثیر نامطلوب در مطالعه مشکلات جسمانی را نیر درپی خواهد داشت. نداشتن میز و صندلی مناسب در هنگام مطالعه طولانی عوارض جسمانی متعددی دارد که به گفته پزشکان، دردهای مفاصل، کمر و گردن از جملهی آن است.
هنگام خرید میز و صندلی دقت کنید، صندلی باید به گونهای باشد که زمان مطالعه پشت انسان کاملا به صندلی چسبیده باشد. میز مطالعه نیز باید طوری انتخاب شود که خواننده هنگامی که دو دست خود را روی میز قرار میدهد، حداقل فاصله کتاب و چشمان او کمتر از ? 40?سانتیمتر نباشد. فاصله صندلی خود را با میز مطالعه طوری تنظیم کنید که کمر و گردن شما خم نشود، هنگام مطالعه باید براساس شرایط فیزیکی متعادل نشست، به گونهای که هیچ عضوی از بدن شما احساس ناراحتی نکند و اعضای بدنتان نسبت به میز و صندلی راست و مستقیم باشد. سعی کنید صندلیهای دستهدار را برای مطالعه انتخاب کنید تا هنگام مطالعه بتوانید دستهایتان را روی آن قرار دهید و خستگی دستهایتان رفع شود.
میز و صندلی کودکان و بزرگسالان باهم تفاوت دارد، برای مطالعه مفید باید از میز و صندلیهای مناسب این گروهها استفاده کرد. میز و صندلی کودکان باید به تناسب قد آنها انتخاب شود بگونهای که پاهای کودک هنگام تماس با زمین، زوایه ? 90?درجه تشکیل دهد. صندلیهایی برای مطالعه انتخاب کنید که از هر لحاظ کاملا راحت باشد، درحد امکان از استفاده از صندلیهای بدون پوشش ابر خودداری کنید تا در هنگام مطالعه هیچ یک از اعضای بدن شما احساس ناراحتی نکند. از خواندن کتاب بصورت خوابیده و درازکش خودداری کنید.
مطالعه فردی
برای این که حواس فرد در هنگام مطالعه کاملا روی مطالب کتاب متمرکز شود افراد باید کتاب را به تنهایی و به صورت فردی مطالعه کنند. مطالعه فردی در واقع دوری از صداهای مزاحم و گفت و گو است و در واقع موجب افزایش تمرکز میشود. هر چه در محیط مطالعه افراد کمتری رفت و آمد کنند، پیشرفت و تمرکز فرد در فراگیری مطالب افزایش مییابد. مطالعه جمعی باعث میشود که هرلحظه امکان گفتوگو بین دو طرف در موضوعهای مختلف بوجود آید که این تعامل سبب عدم تمرکز در مطالعه و کاهش در پیشرفت مطالعه میشود.
مطالعه جمعی برای کتابهای درسی مانند ریاضی مناسب است و میتواند در فراگیری تاثیر مثبت داشته باشد. البته در این مورد نیز اگر دانشآموز آن بخشی از درس را تاحدودی میداند خود مطالعه کند و بخشیرا که مشکل دارد بادیگران حل و فصل کند، بر یادگیری تاثیر بیشتری دارد. میتوانید بعد از مطالعه، با دوستان خود درباره مطالب مطالعه شده بحث کنید که این امر باعث میشود که مطالب بهتر در ذهن شما باقی بماند. گفتوگو با دوستان درباره مطالب خوانده شده نوعی مرور مطالب محسوب میشود و مطالب در ذهن باقی خواهد ماند. هنگام مطالعه از گوش کردن موسیقی خودداری کنید زیرا هرگونه آلودگی صوتی و سر و صدا تمرکز فرد را بهم میزند. رادیو و تلویزیون دراتاق مطالعه نباید روشن باشد زیرا دراین صورت اگرچه فرد مطالب را میخواند و صفحات را ورق میزند اما هیچ گونه یادگیری صورت نمیگیرد و مطالب پس از مطالعه در ذهن خواننده باقی نمیماند.
خواندن اطلاعات مندرج در صفحهی اول
قبل از شروع مطالعه فصلهای اصلی کتاب، ابتدا بهدقت عنوان کتاب، نویسنده کتاب، موضوع مطالب، ناشر کتاب و سال انتشار را بخوانید. در مرحلهی بعد حتما فهرست مطالب کتاب را بخوانید زیرا این کار ضمن اینکه انسان را با موضوع مطالب کتاب آشنا میکند، میتواند تصویر کاملی از محتوای کتاب به دست دهد. خواندن مقدمه کتاب که میتوان آن را حاوی خلاصه کتاب تلقی کرد هرگز از دست ندهید زیرا نویسنده در آن خلاصه موضوع مطالب را به منظور آشنایی هرچه بیشتر خواننده به نگارش در آورده که مطالعه آن ضروری است.
وسعت دید
یکی از عوامل کندخوانی، تلفظ کلمات و خواندن تک تک آنها حتی بصورت بی صدا است که باید از آن پرهیز شود. هنگام خواندن وسعت دید را میتوان تا حد دیدن بیشاز پنج کلمه در هر توقف گسترش داد. برای دیدن بیش از یک کلمه در هر بار باید از حرکت سر جلوگیری شود، بدین ترتیب تعداد توقفهای یک خواننده در پاراگراف دو خط و نیمی به حدود پنج تا شش توقف کاهش مییابد.
دقت به موضوع اصلی
موقع خواندن مطالب تازه باید بهموضوع اصلی و محوری کتاب توجه داشت یعنی جملات گویا و کلمات اصلی را تشخیص داد. دقت و درک موضوع اصلی کتاب تمرکز خواننده را افزایش داده و از حاشیه پردازی واتلاف وقت جلوگیری میکند، درنتیجه میزان یادگیری بیشتر میشود. هنگام خواندن مطالب، ذهن را باید خالی از رویا و فکر کردن به موضوعات جانبی کرد تا مطلب بطور کامل در ذهن بماند.
مطالعه با دقت
کتاب را همواره بدون شتاب و عجله مطالعه کنید و تازمانی که مطلبی را به درستی فرا نگرفتهاید سراغ مطالعه مطلب دیگر نروید. مطالب کتاب غیر درسی و درسی به هم پیوسته و مرتبط است، زمانیکه یک مطلب را خوب یاد نگرفتهاید، مطالعهو یادگیری مطالب دیگر بادشواری صورت میگیرد. مطالعه کتابها بویژه کتابهای علمی باید در کمال دقت و وسواس صورت گیرد. جهش از مطالعه یک موضوع به موضوعی دیگر، بدون درنظر گرفتن فاصله، سبب میشود که دو مطلب درهم آمیزد و در نتیجه هیچکدام از دو مطلب به درستی در ذهن فرد باقی نماند. برای تغییر موضوع مطالعه همواره سعی کنید یک وقفه ایجاد کنید تا مطالب جدید و پیشین در هم آمیخته نشود. یکی از عوامل عمدهای که باعث جلوگیریاز درک سریع یک متن درهنگام خواندن و مانع حفظ کردن آن مطلب میشود تداخل آموختههای قبلی و بعدی است، یعنی مطالب قبلی آموخته شده با مطالب جدید در هم میآمیزد. برای جلوگیری از بروز این حالت بهترین راه مطالعه تک موضوعی است، یعنی در مدتی که یک مطلب را میخوانید از خواندن سایر مطالب خودداری کنید و تنها ذهن خود را روی همان مطلب متمرکز کنید.
پس از استراحتی کوتاه، موضوع مطالب را تغییر دهید واین کار باعث عدم تداخل دانستهها و آموختههای جدید میشود. در صورت مشاهده خستگی از یک موضوع یا یک کتاب (درسی و غیردرسی)، کتاب دیگری را (با حفظ فاصله زمانی) محور مطالعه خود قرار دهید.
یادداشت برداری و خلاصه نویسی
یادداشت برداری و خلاصه نویسی از مهمترین شیوههای درست مطالعه کردن است زیرا این کار باعث میشود که مطالب مهم کتاب همواره در دسترس باشد. خلاصهنویسی کمک میکند که افراد حجم زیاد مطالب یک کتاب را یادداشت کنند و با مراجعه به آن در مدت بسیار کوتاهی بخوانند و به خاطر بسپارند. بسیاری از مطالب کتابهایی را که میخوانیم، فرار است و امکان دارد پس از مدتی، از حافظه و ذهن انسان پاک شود. مطالب را در کاغذهایی که در اصطلاح به آن فیش میگویند، یادداشت کنید. یکی از ویژگیهای فیشبرداری این است که مطلب براحتی دردسترس قرار میگیرد و میتوان در هر زمان مطالب کتابی را مطالعه کرد. دفتر و دفترچه برای یادادشت اصلا مناسب نیست زیرا بدلیل دستهبندی نبودن نوشتهها، پیدا کردن مطلب مورد نظر بسیار دشوار است. یادداشت برداری نباید بیش از اندازه باشد زیرا خواننده آماتور در صورت زیاد نوشتن از یادداشت برداری و حتی خواندن کتاب باز میماند.
برای خط کشیدن زیر مطالب مهم کتاب از مداد استفاده کنید تا امکان پاک کردن آن وجود داشته باشد. پساز یک ساعت مطالعه ? 15?دقیقه استراحت کنید و برای آرامش خود، به بیرون بروید و یا از اتاق مطالعه به فضای بیرون بنگرید و سعی کنید به فضاهای طبیعی و دور دست چشم بدوزید
تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی
در حالی که اکثر انقلابهای معاصر، سرچشمه ایدئولوژیک خود را از ناسیونالیسم، بورژوازی، کمونیسم و... میگرفتند، مردم ایران به رهبری امام خمینی،اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی خود برگزیدند. دلیل بروز چنین رفتاری از مردم ایران بیش از هر چیز به فرهنگ سیاسی ایرانیان باز میگردد. باتوجه به آنکه مهمترین منبع فرهنگ سیاسی ایران، مبانی دینی و به طور خاص مذهب شیعه است و بخش عمدهای از رفتار سیاسی مردم نیز از این منبع متأثر است، بنابراین حرکت اسلامی مردم ایران در بهمن 57 نیز از این منبع ناشی شده است .
از این رو در نوشتار حاضر با در نظر گرفتن انقلاب اسلامی به عنوان تبیین کننده و تطبیق دهندهی اندیشههای اسلامی با جامعهی ایرانی به بررسی تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی با تأکید بر مقوله شهادت خواهیم پرداخت .
غلبه اصولیون بر اخباریون، شیعیان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسیم نمود. بنابر اعتقاد اصولیون، در عصر حضور معصومین، حاکمیت و اختیارات آن توسط ائمه اعمال میگردد ولی در زمان غیبت، از یک سو به دلیل حکمت الهی و اقتضای قاعده لطف که زمین خالی از حجت نباشد، و از سوی دیگر از آنجا که حفظ نظم اسلامی باید به دست کسی انجام شود که آگاهی کاملی از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد، حق حاکمیت اسلامی و ولایت تصرف در امور اجتماعی و سیاسی برعهده جامعالشرایط گذاشته شده است. 1
از این رو با تثبیت و نهادینه شدن اجتهاد و تقلید، عملاً جامعه شیعه به دو گروه اقلیت مجتهد و اکثریت مقلد تقسیم گردید و رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احکام اسلامی، به عنوان یکی از کارهای ویژه مهم روحانیت درآمد. این رویداد رابطهای ناگسستنی در تمام مراحل زندگی میان مردم و روحانیت بوجود آورد که طی آن روحانیت سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروههای مختلف نمود.این ارتباط به حدی قوی شکل گرفت که نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در زمانهای مختلف غیر قابل انکار مینماید. 2
بنابراین در نظام روحانیت شیعه، به واسطه وجود مسأله تقلید، نوعی رابطه معنوی میان توده مردم و رهبران مذهبی ایجاد شده است. به طوری که مردم تحت دستورات و نظرات رهبری قرار داشته و نوعی هم نوایی میان آنان شکل گرفته است . این همنوایی باعث شکلگیری قیامها، جنبشها، نهضتها و در نهایت انقلابی اسلامی گردیده است .
شهید مطهری با اذعان به این مطلب که در طول تاریخ، روحانیون و علمای تسنن، سخنان و طرحهای اصلاحی بیشتری نسبت به علمای شیعه ارائه کردهاند، معتقد است که آنها نتوانستهاند یک حرکت اصلاحی عمیق بوجود بیاورند. به اعتقاد شهیدمطهری علمای شیعه با اینکه کمتر در این زمینهها حرف زدهاند در طول یکصد سال اخیر حرکتهایی را رهبری کردهاند که نظیر هیچ کدامشان حتی در میان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانیت مسیحی و امثال اینها...3
به عقیده شهید مطهری، این مسئله که روحانیت شیعه در طول تاریخ منشا حرکتهای بزرگ شده است، دو دلیل عمده دارد. دلیل اول ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. به این معنا که فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلاب آفرین است. این فرهنگ که از روش و اندیشههای امام علی (ع) تغذیه میکند، فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا، صحیفه سجادیه، دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله داردو این در حالی است که هیچ یک از فرهنگهای دیگر چنین عناصر حرکتزائی در خود ندارند. دلیل دوم از نظر شهید مطهری این است که روحانیت شیعه که به دست ائمه شیعه پایهگذاری شده است براساس تضاد با قدرتهای سلطهگر، انکار حقانیت پادشاهان و بینیازی از قدرتهای حاکم پایهگذاری شده است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچگاه جزو دولت نبوده است . بنابراین مهمترین دلیلی که روحانیت توانسته انقلاب را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاههای دولتی وغیر دولتی نبودهاند و از آنها ابلاغ نمیگرفتهاند. 4
بنابراین در مییابیم که سنت اعتراض علیه حکومتهای جبار، سنت شهادت، جاودانگی روح سنت بستنشینی و پناهگیری در جوار اماکن متبرکه، مرثیهخوانی و عزاداری برای شهیدان تاریخ و ... از جمله منابع قدرت سنتی شیعیان محسوب میگردند5 که بدون درک آنهانمیتوان فهم درستی از انقلاب اسلامی بدست آورد .
یکی از این مقولات، شهادتطلبی است که پیوند ناگسستنی با قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، دارد بطور یکه در طول تاریخ بهرهبرداری هرمنوتیکی روحانیان شیعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفیت انقلابی گستردهای در اختیار آنان گذاشته است .
مفاهیم شهید و شهادت در دین اسلام از تعبیر خاصی نسبت به ادیان دیگر برخوردار میباشد. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن « فیسبیلالله» انتخاب میکند. در واقع شهدا سعادتمندانی به شمار میآیند که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین گذراندهاند و در آخر نیز عمر فانی خود را به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو میکنند بخشیدهاند. از این رو آنان جایگاهی والا دارند، زیرا زندگانی خویش را در راه هدفی الهی با سرافرازی به خیل شهدای راه حق پیوند زدهاند .
در اسلام شهادت صفتی از «حیات معقول» به شمار میرود و شهید پس از پیامبر از مقام و جایگاهی برتر برخوردار میباشد. از این رو در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند وجود دارد. زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید،ضایع نشدن عمل شهید، مسرت وخوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید از جمله مسائلی میباشند که در این آیات به آنها اشاره شده است .
به مصداق آیات شریفه 169 تا 175 سوره آل عمران که میفرماید: «البته نپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمان اند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند . و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگرداند.» 6 در دین اسلام شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی برای حیات طیبه محسوب میگردد .
از این رو روحانیون شیعه در طول تاریخ طی سخنرانیهای خود با تفسیر روزآمد آیات و روایات، و همچنین استفاده از نمادهای اسلامی نظیر شهادت، امام حسین، کربلا، عاشورا، پیامبر، امام ، عدالت و مفاهیم مقابل آن مانند ظلم، فساد، یزید و ... و بیان قول، فعل و تقریر معصومان، بر افکار عمومی جامعه تأثیر گذاشتهاند و فرهنگ سیاسی جامعه را دچار تحول اساسی نموده و هویتسازی کردهاند .
بنابراین استفاده از عناصر شهادتطلبی و الگوی کربلا را میتوان از جمله منابع قدرت روحانیان محسوب نمود. الگویی که در ایام محرم قویترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار میدهد به شکلی که تمام ملت به سوی یک سوگواری با احساسات شدید تا آن درجه سوق داده میشوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبودهاند بسیار مشکل است .
این امر بویژه در دورانهایی که مبارزه علیه عامل خارجی انجام میگرفت از نتایج و اجتماع گستردهتری برخوردار میشد. به این صورت که مؤلفههای مذهب شیعه و همچنین فضایی که در جامعه ایران نسبت به مظلومیت امام حسین وجود داشت،عامل تقویت کننده رفتار سیاسی روحانیون میگردید . به این ترتیب، ایدئولوژی، فرهنگی سیاسی و زمینههای تاریخی ایران، شرایطی را فراهم میآورد که رهبران مذهبی و روحانیون عالی رتبه بتوانند مردم را بسیج نموده و بر حوادث و رویدادهای سیاسی جامعه تأثیر بگذارند .
روحانیون میتوانستند حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با گفتمانهای جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران نمایند . از آنجایی که سلطه خارجی براساس شرایط غیر عادلانهای ایجاد میشود، بنابراین میتوانستند همانند «یزید» را در فرهنگ سیاسی ایران تشابهسازی نمایند و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین گریه کردهاند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فرا گرفتهاند را وارد عرصه سیاسی و اجتماعیای نمایند که زمینهساز اعتراض علیه سلطه خارجی میباشد .
در این میان امام خمینی با درکی که از دین و به تبع آن فقه سیاسی و مقولات فقه سیاسی داشت، مسائل را به صورت متمایزی نسبت به فقهای پیش از خود مورد توجه قرار داد. امام خمینی با اعتقاد به اینکه «زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلامالله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند درست کنند.» 7 مبارزه علیه رژیم جائر پهلوی را سرمشق زندگی خود قرار دادند .
از این رو امام خمینی، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتی با فقهای قبلی تفسیر کرد و با توجه به ربط وثیقی که بین این چهار مقوله برقرار مینمود، هنگامی که شهادت امام حسین و عاشورا و کربلا و عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در نظر میگرفت، تفسیری از قیام امام حسین به دست میداد که میتوانست کنش انقلابی علیه رژیم پهلوی را برانگیزاند .
در واقع امام خمینی بیش از هر متاله شیعه که دارای منزلی قابل قیاس با وی باشد، خاطره کربلا را با احساس حادی از ضرورت سیاسی به کار گرفته است. 8 مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین،زینب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از امام خمینی شنیدند و علی و حسین را در چهره او دیدند. 9
زیرا اندیشه سیاسی امام به دلیل خصلت دینی و ماهیت مکتبی خود، از پیوند عمیق و ناگسستنی با نهضت حسینی برخوردار بوده است. چرا که از دیدگاه امام خمینی اسلام تنها به عبادت و برگزاری آئینهای دینی ختم نمیشود ، بلکه دعوت وی به آگاهی و بیداری ملل جهت فهم دین،برقراری ارتباط فرد با اجتماع، برقراری ارتباطات فرهنگی، داشتن استقلال فکری و احساس مسئولیت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمین، نشان از آمیختگی اسلام با تمام وجوه زندگی انسان در قرائت دینی امام داشت .
در این راستا امام خمینی با ارایه تفسیر جامع وهمه جانبه از تعالیم دینی، تلاش نمود بنیان فکری و ایدئولوژیکی جنبشهای اسلامی را غنا و قدرت بخشد. از این رو ایدئولوژی اسلامی در ایجاد و گسترش دامنه نفوذ و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا نمود. از این رو باید انقلاب ایران را به حساب آورد. زیرا مخالفت همه جانبه امام با رژیم شاهنشاهی و نفی سلطنت از سوی ایشان، به مفاهیم اساسی تشیع نظیر امامت، شهادت، اطاعت از مرجعیت روحانی، ولایت فقیه و ...، رنگ و بوی ایدئولوژیکی داد و نقش بسیار مهمی در بنا نهادن سنگ انقلاب و پیش بردن آن به سمت پیروزی نهایی ایفا نمود .
در واقع ایدئولوژی تشیع که یک حس پرخاشگری علیه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهایت شهادتطلبی را در پیروان خویش زنده نگاه میدارد، با تلاش امام خمینی در رأس گروههای مذهبی بر اذهان عمومی مسلط شد و با توجه به نفود عمیقی که در سطح جامعه داشت، به وسیله شبکه بسیار وسیع روحانیت در شهرها و روستاها گسترش یافت و توانست با بسیج عمومی مردم جایگزین ایدئولوژی حاکم گردد. 10
وقتی به عبارات امام درباره عاشورا رجوع میکنیم، ابتکار انقلابی امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مینماییم: «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود.» 11
در واقع امام خمینی با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سیدالشهدا(ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد، نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد، (روحانیون) به [برای] مردم روشن کنند و بفهمانند به صد نفر، میشود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» 12
از این رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا میگوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرلوحه زندگی در هر روز و د رهر سرزمین باشد. همه روز باید ملت این معنا را داشته باشد که امروز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم. انحصار به یک زمین ندارد انحصار به یک عده و افراد نمیشود، همه زمینها باید این نقش را ایفا کنندو همه روزها»13 «این دستور آموزنده هم تکلیف است و هم مژده. تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عدهای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.» 14
امام خمینی که استقلال کشور را در عصر خود در خطر میدید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام نمود که «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالحان بتوان رفتار کرد، با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد.» 15 به عقیده امام، «تکلیف ماها را حضرت سیدالشیهدا معلوم کرده است: درمیان جنگا ز قلت عدد نترسید.» 16 «قیام ایشان با تعداد کم به خاطر آن بود که عذر را از ما ساقط کند»17 «حضرت سید الشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلمف در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» 18
بنابر همین مقولات، منابع قدرت در اندیشه امام خمینی به دو دسته مادی و معنوی تقسیم میگردند. از این رو امام ضمن توجه به منابع مادی قدرت (مسائل نظامی دفاعی ) به عنوان عوامل تأمین کننده نظم و امنیت، بیشترین اهمیت را به منابع معنوی میدادند. امام قدرت حقیقی را از آن خدا و اسلام میدانستند و در زمینه منابع معنوی قدرت، تأکید زیادی بر باورهای ذهنی مردم داشتند. از این رو امام خمینی امدادهای غیبی، ایمان مردم، وحدت و روحیه شهادتطلبی را از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی میدانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پیروزی میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد.» 19
اعتقاد شهید مطهری بر این مبنا بود که «جهاد اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه نوعی و دینی و اجر و پاداش شهیدان گردید و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند. «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما»، بناگاه خود رادر صحنهای مشاهده کردند که گویی حسین را به عینه میدیدند . مردم صحنههای کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، و ... را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمههای عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.» 20
در شرایطی که اندیشهها و رفتار امام خمینی، سکوت در مقابل حکومت باطل و بیتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نمیتابید، محمدرضا شاه پهلوی سعی در کنترل و یا خنثی نمودن مذهب از جهات سیاسی مینمود، او که تلاش میکرد با اعمال فشار بر مدارس علوم دینی آنها را بیروح نگه دارد، علمای مذهبی، را «ارتجاع سیاه» و مبارزین مسلمان را «عوامل مرتجعین سیاه » لقب داد .
شاه که در اوج قدرتطلبی خود از یک سو غافل از آن بودکه یک فرد شیعه مسلمان و مؤمن همه چیز را حتی مسائل و موضوعات سیاسی و حکومتی را نیز در قالب مذهب و با زبان و مفاهیم مذهبی تفسیر و توجیه میکند. 21 از سوی دیگر گمان میکرد با تبعید امام خمینی به خارج از کشور، مبارزهطلبی ایشان را نیز از صحنه تحولات آتی ایران خارج کرده است .
این در حالی بود که امام در آثار دوران تبعید خود بر لزوم پایفشاری بر نهضت حسینی و احکام اسلامی بیش از پیش پای میفشردند: «اسلام را عرضه بدارید و درعرضه آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید...» 22 زیرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر .» 23
با توجه به آنکه حرکت سیدالشهدا (ع) یک اقدام کاملاً سیاسی بود که حضرت شرعاً خود را مکلف به آن میدانست هدف نهایی و فلسفه و جودی این قیام نیز تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود .
در این راه که حضرت (ع) کاملاً به سرنوشت حرکت آگاهی داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی میپنداشت. از این رو حتی آگاهی از شهادت نیز مانعی در سر راه امام حسین و یارانش ایجاد نکرد . زیرا سیدالشهدا (ع) در هر حال خود را پیروز میدانست، چرا که ملاک پیروزی، انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود .
بدین سان بود که امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، درهای جدیدی را در تحلیل صحیح و بهرهبری کامل و اساسی از قیام امام حسین گشود و نهضت حسینی را سرمشق و الگوی انقلاب اسلامی قرار داد . زیرا امام خمینی نیز معتقد بود که «سیدالشهدا (ع) به تکلیف شرعی الهی میخواست عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» 24
در واقع امام خمینی قیام سیدالشهدا (ع) را یک الگوی بزرگ میداند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکالیف دینی، باید سرمشق قرار گیرد .
تأکید بر قیام عاشورا و فرهنگ شهادت طلبی نزد امام خمینی از چنان اهمیتی برخوردار بود که ایشان حتی در وصیتنامه سیاسی الهی خود نیز به تذکر در این باب پرداختهاند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله و سلامه علیهم در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که میخواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا میکنند.» 25
در پایان با توجه به آنچه ذکر شد در مییابیم که انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از جهات وامدار نهضت حسینی و مقولاتی نظیر شهادتطلبی عاشورایی میباشد. در واقع اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب از سوی امام خمینی با مفاهیم عاشورایی آمیخته شد و مردمیترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد. در این انقلاب نفی سلطه و مبارزه با بیگانگان از یک سو و شهادتطلبی و آزادگی به شیوهی حسینی از سوی دیگر مد نظر امام خمینی و مردم مسلمان ایران قرار گرفت. از این رو نهضت حسینی به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثیر بسزایی نخست در شکلگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در جبهههای جنگ علیه تجاوزگران خارجی به جای گذاشت .
________________________________________
1. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه ولایت فقیه از کتاب البیع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیف 1369، ص 61 .
2. نقش بارز روحانیت در تاریخ معاصر ایران را میتوان در نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوریخواهی رضا شاه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد 1342، کاپیتولاسیون سال 1343، انقلاب اسلامی و .... مشاهده نمود .
3. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179 .
4. همان، صص 184 ـ 186 .
5. علیاصغر کاظمی، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128 .
6. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات 169 ـ 171 .
7. صحیفه نور، ج 20، ص 191 .
8. حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلامی، تهران، سپهر، 1362، ص 271 .
9. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
10. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف،1382، صص 140ـ 137 .
11. صحیفه نور، ج 15، ص 59 .
12. همان، ج 17، ص 61.
13. همان، ج 4،ص 202 .
14. همان، ج 1، ص 57 .
15. همان، ج 1، ص 44.
16. همان، ج 17، ص 59 .
17. همان، ج 4، ص 42 .
18. امام خمینی(ره)، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره ) ، چاپ اول، بهار 1373، ص 55 .
19. صحیفه نور،ج 16، صص 69ـ 70 .
20. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
21. همان، صص 40ـ 41 .
22. ر. ک: روحالله خمینی، نامهای از امام موسوی...، ص 181.
23. صحیفه نور، ج 2، ص 11 .
24. همان، ج 4، ص 16 .
25. وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 16 .
شعیب بهمن
حماسه حسینی و نوع تربیت انسانهای عصر واقعه
عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود بینظیر بود. حقیقت وجوهرة انسانهای مختلفی را بر ملا نمود. عاشورا به نوعی «یوم الفصل» هم بود، چرا کهحد فاصلی بین دو دسته از آدمها شد. یک عده فرسنگها به جلو رفتند و از ملک تاملکوت اوج گرفتند و عدهای نیز سیر قهقرایی طی نموده و در این حماسة عظیم مصداقتعبیر قرآن کریم شدند که میفرماید: ( اولئک کَالانْعامِ بَل هُم أضَلّ ) .
عاشورا وقتی لب به سخن میگشاید و محفل عاشقانة آن تعداد اندک را به تفسیرمینشیند آنها را متصلان به حقیقت توصیف مینماید، زیرا مقدمة یافتن حقیقت، واقعبینی و حقیقتجویی است، تا واقع جو نباشی حقیقتی را در نخواهی یافت. امام آنها را باحقایق آشنا کرد چون زمینة حقیقت جویی و واقع بینی را در آنها یافت.
«هرگاه انسانهای واقعبین و حقیقتطلب - هر چند اندک باشند - به حد نصاببرسند آن روز میشود از حقایق سخن گفت.»
در این حماسة عظیم و خصوصاً آن شب بزرگ تاریخ انسان ها یعنی شب عاشوراعدهای در ساحلِ سپیده تن شستند و در زیر بزرگترین محراب زمین یعنی آسمان نمازگزاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند آن روز بزرگ را رقم زدند،چون آن شب عظیم را پشت سرگذارده بودند آن روز عظیم را آفریدند. روزهای بزرگ،محصول شبهای بزرگ است و آنانکه شب بزرگ نداشته باشند روز بزرگ ندارند، چرا کههمواره انسانهای بزرگ توشه و توان خویش را از شب میگیرند. شب فرصت روز بودناست. امام علی (ع) در توصیف انسانهای بزرگ میفرماید: ( زُهّادُ اللیل وَاُسُدُ النّهار؛ زاهدان شب و شیران روزند.
کسی که در سپیده دمان شیر باشد، یقیناً زُهد شب را تجربه کرده است، کسی کهشبانگاهان شانههایش بلرزد و میان خویش و معبود پل ارتباطی برقرار نماید اشک درچشمانش بیقرار میگردد و از آبشار «محجر» و شیار چهرهاش میغلتد و بر گونهاش پرپرمیزند، آن زمان است که شخص آسمانی میشود و در زمین، آسمان میشود.
بسیاری افراد بهشتیان روی زمینند زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن میفرماید: ازویژگیهای بهشت این است که ( لا یسمعون فیها لَغواً ولا تأثیماً ) . انسان بهشتی نیزاهل لغو و گناه نیست و یک بهشت متحرک است، او دیگر قیدها را شکسته است.
حقیقت آدمی در کربلا برای عدهای این گونه بود، چرا که در آن دگرگونی معنوی،مسیرهای سلوک را یک شبه طی کردند و از تن و جان و مال و دنیای فانی گذشتند و دنیارا به سان یک منفذ نگریستن نگاه کردند، نه چشم انداز. امام علی (ع) در بارة این نوعنگاه به دنیا میفرماید:
( من ابصَرَ بها بصّرته ومن ابصر الیها أعمتهُ ) ؛ هرگاه کسی «با دنیا» نگاه کندبینایش میکند، و لیکن اگر کسی به دنیا نگاه کند کورش میسازد».
اگر کسی به اقتضای توحید، دل دادن به یک محبوب و یا حل شدن در یک آرمانرا بطلبد و آن را وسیلة رسیدن به محبوب اصلی یعنی خدای تعالی قرار دهد بینا میشود،و لیکن کسی که شؤون دنیایی و ارزشهای مادی و زودگذر آنرا هدف قلمداد کند و آن رادر عرض خدا قرار دهد کور میشود. اتفاقاً این معنا در واقعة عاشورا، بین سپاهیان دوطرف خود را به خوبی نمایان ساخت. عارفان واقعه و عاشقان دلداده بالمحهای از نگاهدوست بینایی یافتند که دارای سه افقِ بود: «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن» و اینسه، افقهای عارفانه است. افق باز و انسان را محو جمال محبوب میکند و به قول حلاجدر این افقِ فقط معشوق میماند و بس چرا که «المحَبَّةُ نارٌ تَحرِقُ ما سوی المحبوب» .
در افق دور انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسیعتر را میبیند و جمالمحبوب او را در دنیای دیگر سیر میدهد و تا مرحلة غرق در دریاهای خون پیش میرود واین یعنی عشق عارفانه و ازلی به آرمان و هدف و خدای تعالی، به قول منصور حلاج بهمرحلة «رکعتان فی العشقِ لا یصحّ وُضوهُما الاّ بالدّم» میرسد.
و افقِ روشن نوعی مکاشفه است، نوعی احساس اتصال و ملاقات است و چشمبصیرت یافتن. امام علی (ع) در خصوص اوصاف پارسایان (متقین) تعبیر بسیار زیبایی ازاین افق دارد و میفرماید:
«فهم والجنّة کمن قد را´ها فهم فیها منعّمون، وهم والنار کمن قد را´ها فهم فیهامعذّبون؛ بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن به سرمیبرند و جهنم را چنان باور دارند و میبینند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند».
حسین (ع) معلّم تمام انسانها
وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او که خلیفه اللهی است ظهور کند و یک الگویتمام عیار میشود برای دیگری که بخواهد مسیر آرمان سازی را طی کند، نقش «کتابباز» را ایفا میکند، خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان. این اعجاب بزرگ را درقضیه کربلا به خوبی شاهد هستیم، آن هم وقتی که فرعونیان خردسال و نمرودیان نابالغسپاه کور اجساد خندان آیینهها را به ظاهر شکستند. قرنها بعد زبان منصف بعضیمستشرقان از آن الهام میگیرد. این الهام گرفتن، چیزی جز ظهور حقیقت انسان بهعنوان جانشین محبوب نیست و مولا این درس بزرگ را در قالب یک حماسة عظیم بهانسانها
یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است شاید باز در حق کربلا و حماسةحسین (ع) اجحاف کرده باشیم. بلکه باید بگوییم دانشگاهی بزرگ برای همة اعصار کهواقعیت انسان بودن انسان را در جنبههای مختلف ظلم ستیزی و آزادیطلبی و شکستنیوغهای غیر الهی و زمینی آموخت. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاهمستشرقان بعد از قرآن و مراسم عظیم حج پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوبمیشود، وینستون از مستشرقان غربی مینویسد:
مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شودو(فراموش نگردد) و کعبهای که مراسم آن با انسجام وهمدلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود هیچ کس قدرتتسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت.
همانگونه که اشاره کردیم ظهور حقیقت آدمی در یک واقعة تاریخی به شکل یکآرمان معرفی میشود که دوست و دشمن به آن اذعان دارند و حتی گاهی انسان شاهدسخنانی از غیر مسلمانان میشود که او را به حیرت و شعف وا میدارد. یکی از ویژگیهایفطری انسان - به طور مثال - حریت و آزادی است و امام حسین در تبلور این اندیشه آنرا به صورت یک درس جاودان برای ما به ارمغان آورد که غربیان را نیز به تحسین واداشتهاست، به طور مثال بولس سلامه چنین میسراید:
سیکون الدم الزاکی لواءٌلشعوب تطالب استقلالاً
ینبت المجد فی ضلال البنود یهوی نسیجها سربالاً
سوف تبکی علی الحسینالبواکیویری کل محجر شلالاً
ماتم القاتلین لا للقتلی یسیرون للخُلود رجالاً
یعنی خونی که در کربلا ریخته شد (در واقع بر زمین ریخته نشد بلکه بالا رفت) پرچماست، آن هم برای هر ملتی که در طلب ثبات و استقلال است و مجد و عظمت و بزرگی درپناه بزرگواریها و حقایق ممتاز رشد میکند و چشمها بر حسین خواهد گریست و شیارچهرهها مثل آبشاری از اشک خواهد شد، اما گریة مأیوسانه برای قاتلان و جنایتکارانآن واقعه است نه برای کشته شدگان، چرا که شهدای این واقعه مردانی هستند که بهسمت جاودانگی و ابدیت حرکت میکنند که در واقع گریة ما گریة همدلی و همراهی واشتیاق به هدف آنهاست).
فردی مثل مهاتماگاندی در منشور انقلابی خویش بعد از اینکه با نظریة معروف«مبارزه منفی» خویش استعمار انگلیس را در هندوستان زمینگیر میکند و اقتصاد آنگرگپیر را به مخاطرهمی اندازد، اعلام میکند:
«ای ملت هند، من هیچگونه الگو و روشی از هیچ کس دردنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم، مگر از حسینشیعه».
لذا وقتی ظهور حقیقت در آستان سپیدهدم خدایی تبلور پیدا میکند و نور امنیتشعاع آن از فراز تاریخ میگذرد و قرنها را در مینوردد و تاریخ را میفشرد و هوای اندیشةانسانها را تلالؤ میبخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت ترسیم میکندمشاهده میکنیم که مرزها شکسته میشود. وینستون مستشرق آن را حقیقتیانکارناپذیر جهت منع سلطه بر مسلمانان میشمرد و یاد حسین را قرنطینهای بر ضدسلطهگری بر پیروانش به شمار میآورد و بولس سلامة مسیحی قیام و شکوه و عظمتآن را یک «لوا» و «پرچم» و «رایت» به شمار میآورد تا ثابت کند هر ملتی که دنبالاستقلالطلبی و رهایی است باید ملاکش عملکرد ابا عبدالله باشد و بالاخره گاندی غیرمسلمان، قیام خویش را وامدار درس مولا امام حسین (ع) میداند.
این سه بُعد را میتوان در یک مثلثی ترسیم کرد که اضلاع آن بیانگر تأثیر قیاممولا ابا عبدالله است.
1 - بُعد مصونیت: تعظیم و تکریم واقعة طف و جانبازی ابا عبدالله و یارانوفادارش مصونیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرده و همتایتلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است (وینستون). البته حدیث ثقلین از حضرتختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص) نیز در این خصوص گویاترین است، چرا که تمسک بهکتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر که امام حسین (ع) نیز از آن شجرة طیبه استمصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضیممالک اسلامی در قبال توطئهها و کینهها و فتنهها عدم رویکرد درست به قرآن و دوریاز اهلبیت : و اکتفا به مراسم صوری حج است.
2 - بُعد موجودیت و احساس حضور: ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایستة خویش باشد تمسک به آرمان مولا ابا عبدالله (ع) مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).
3 - بُعد مشروعیت: گاه نیزایده گرفتن از انگیزة ظلمستیزی و حقطلبی قیام مولاابا عبدالله (ع) عامل مشروعیت بخشی به قیامها و مبارزات حقطلبانه است، چرا که مولااین راه را به ملل تحت سلطه نشان داد، چنانکه آزادی هند از چنگال استعمار انگلستانمرهون قیام امام حسین (ع) دانسته شد (گاندی).
ظهور حقایق در کربلا
انسانها به تعبیر روانشناسی به صورت فردی و تک تک یا منحصر به فردهستند. هر کدام دارای خصائص و ویژگیهای فردی متمایز و گاه مشترک هستند، اماعین هم نیستند. امام علی (ع) در خصوص این ویژگی، دگرگونی روزگار را تمثیل میزنندو میفرمایند: فی تقلّب الاحوال عُلِمَ جواهرُ الرجالِ.
لذا بعضی حقیقتها و جوهرهها همراه حقیقت مطلق همساز میشوند که به آنهامیگوییم:
1 - حقیقت همراه
افرادی که به محض شنیدن ندا همراه منادی میشوند مانند همراهانی که از مکّهتا بزرگترین قربانگاه تاریخ یعنی تا کربلای حسین همراه امام مثل یک رود زلال جاریشدند، نمونة ابدی و ماندگار آن را میتوان در بسیاری از کتابهای تاریخی و تحلیلی اینواقعه مشاهده نمود.
در قوانین نظامی و جنگی، یک فرمانده لشکر به این مسئله توجه دارد که اگر تعدادافراد دشمن و وسائل نظامی آنها بیشتر از افراد خودی هست به افراد خود نگوید تا روحیةآنها ضعیف نگردد. او پیوسته روحیة سربازان خود را تقویت مینماید و قدرت دشمن راضعیف جلوه میدهد و دشمن را حقیر و ضعیف میشمارد تا روحیة سربازانش تقویت شودو خود را نبازند اما امام اینگونه عمل نکرد بلکه یاران خود را در شب عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب حتی یک نفر از شمازنده نخواهد ماند، حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحاً اعلام نمود. اما روحیةآنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند بلکه غرق شعف و شادی گشتند وگفتند: عجب، فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.
چنانچه حبیب بن مظاهر میگوید: ای کاش این پردة شب بدرد و تمام شود، زیرافاصلة ما با معبود یک شمشیر است وای کاش این شمشیر فرودآید و ما را به آن عشقازلی متصل کند. امام وقتی به حبیب بن مظاهر فرمود فردا کشته خواهی شد و اضافهفرموده «انّ اللیل هجیرٌ والوقتُ سکیرٌ والطریقُ غیرُ خطیرٍ...، اگر مایل هستی برو» پاسخمیدهد که بعد از کشته شدن شما زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس میگوید:یابن رسول الله اگر تو را رهاکنیم و برویم باید روز قیامت، پاسخ هر برهم زدن پلک چشمخود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز وروزة ما نماز و روزه نیست و... .
از حقایق همراه میتوان از حضرت زینب 3 ، حضرت ام کلثوم، حضرت رباب،امام سجاد، فرزندان زینب، فرزندان ابا عبدالله، حضرت ابا الفضل و برادرانش عبداللهعثمان و جعفر و... نام برد که سخنان هر کدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آلمحمّد(عج) حقیقتی است بر گونه اساطیر و مشعلی است مستدام تا فراخنای تحلیلها.
2 - حقیقت منتظر
حقیقت دیگری که در کربلا خود را نشان داد حقیقت منتظر و مترصد بود. افرادیکه در اطراف و اکناف منتظر امام بودند، نه بیعت شکنانی که عهد و پیمان خود را در اندکزمانی زیر پا میگذارند. حقایق منتظر در مسیرهای مختلف از مکه، ذات عرق، حاجز،خزیمیه، زرود، ثعلبیه، بطق عقبه، شراف، ذو جسم، بیضه، عذیب الهجانات، قصر بنیمقاتل، کوفه و... به امام پیوستند و به کربلا آمدند.
اینان آغاز راه را میشناختند و همراه را ارج مینهادند و در پی اتصال بودند. نمونةآنها نافع بن هلال است. وی از اشراف کوفه و قاری قرآن و راوی حدیث بود، سرداریبزرگ که در رکاب حضرت امام علی (ع) در جنگهای صفین و جمل و نهروان جانبازیهانشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خیمه بیرون آمدند تا صحرا و تپههای اطراف رابررسی کنند، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی میکرد.سیدالشهداء (ع) از او سؤال کرد: چرا همراه من میآیی؟ پاسخ داد: یابن رسول الله دیدمشما به طرف سپاه دشمن میروید، بر جان شما بیمناک شدم، لذا آمدم. امام فرمود: اطرافاین صحرا را بررسی میکردم تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد.
نافع میگوید: پرسیدیم چرا خم شدید و روی زمین جستجو میکردید؟
امام فرمود: ای نافع، خارهایی را که دور خیمههاست جمع میکردم تا کودکانم کهفردابی من و شما بین خیمههای سوخته و لهیب آتش و شلاق این طرف و آن طرفمیدوند - در حالی که خارهای غم و اندوه در دلشان ریشه دوانده - پاهایشان اندکی ازخارهای این بیابان مصون بماند.
نافع میگوید بسیار متأثر شدم و با سید الشهدا برگشتیم در حالی که دست چپ مندر دست حضرت بود، فرمود: این وعدهای است که خلافی در آن نیست سپس فرمود: درتاریکی شب از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده.
نافع اضافه میکند: خود را بر قدمهای حضرت افکندم و عرض کردم یابن رسولالله مادرم در عزایم بگرید اگر چنین کنم و تو را رها نمایم پروردگار جهان بر من منتنهاده که در جوار شما به شهادت برسم.
3 - حقیقت تشنه
بعضی از افراد حقایقی تشنهاند، و لیکن در آغاز دارای هدف روشنی نیستند، بایدآگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یک پیام، یک حرکت یا یک تذکردر شرایطی مناسب آنها را با هدف و آرمان همسو و همساز میگرداند. تجلی این ویژگیدر کربلا در خصوص افرادی چون حُر و زهیر بن القین روی داد. به زعم تاریخ زهیر حتی بامنازل مسیر حرکت حضرت امام حسین، از مکه تا کربلا، فاصلهای از جهت طی طریق واتراق نداشت، اما در آغاز از امام فاصله میگرفت و از دیدار با حضرتش ابا مینمود ومیگفت: اءنّنی علی دینِ عُثمان وهُو علی دین أبیه.
آنگاه که مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش (دلهم دخت عمرو) فراهم شدو امام به سوی ایشان آمد و دقایقی با ایشان صحبت کرد تحولی عجیب و شگرف درروحیة او روی داد، مانند دریایی به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت طلب درواقعة بزرگ تاریخ یعنی عاشورا شد.
4 - حقیقت منتقم
این نوع حقیقت شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذوربودند، اما بعد از رویداد عاشورا به عنوان یک نیروی معارض یا قدرت پنهان ظاهر شدند.بسیاری از این افراد در زمان واقعه یا بحبوحة انقلاب و اتفاقات امکان حضور نداشتند، امااشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه مثل آتشفشانی که خاموش بوده فعال شدند.قیامهای بعد از سال 61 هجری مثل قیام توّابین، قیام زید بن علی (قیام زیدیه) وشهدای فخّ در پی این اشتیاق رخ داد.
5 - حقیقت پیرو، عاشق و مرید
این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینة انسانی، شامل افرادی است که سالها بعد ازیک جریان یا واقعه تاریخی زاده میشوند، امّا از لا به لای نقلها و تاریخ حقیقت رامیشناسند و به آن ارادت میورزند. آنان این عشق را درونی کرده و همواره با شجاعت ازآن یاد میکنند و به صورت پیرو و عاشق باقی میمانند.
عشق آتشین به آن حقیقت دیرین همة وجوه زندگی حتی اخلاق و رفتار آنها راهمجنس و همسو با آن حقیقت میکند به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جستجومیکنند، مانند بسیاری از مریدان ابا عبدالله در زمان ائمه بعد یا شیعیان معاصر و مخلصامام حسین (ع) که هم در پیروی شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مریدجاودانی راه مولا به شمار میروند.
6 - حقیقت کور
این حقیقت شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را میبینند، اما تاریکی رابرمی گزینند، راه را میبینند ولی بیراهه را میپیمایند و جالب این که این حقیقت و تبلورآن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرنهابعد از آن همواره کور و سطحی و نارسا باقی میماند. اغلب مردم کوفه و شام در سال 61هجری اینگونه بودند.
کوفه شهری است که در سال هفده هجری توسط سعد بن وقاص در جریانتصرف ایران ساخته شد، لذا نوعی شهر جنگی است. در جریان جنگ جمل به وسیلهامامعلی (ع) به عنوان پایتخت برگزیده شد و بیشتر مردم آن را یمانیان تشکیلمیدادند.
نکتهای که در خصوص کوفیان گفتنی است آنکه آنان دارای فرهنگ ثابت و ارادةپایدار نبودند و از جهات منفی یعنی عهدشکنی و بیوفایی شهره بودند. مردم این شهر درمقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشتهاند، گاهی موضع آنها در دفاع از اهل بیت بوده و باشجاعت بینظیری جانب علوی را تقویت کردهاند، چنانچه پایداری آنها باعث شکستناکثین در جنگ جمل گردید و لیکن در جنگ صفین یا در کنار امام حسن (ع) با معاویهکوتاه آمدند و در قضیه کربلا کاملاً عهد شکنانه عمل کردند و جالب اینکه حضور آنان درکنار حقیقت منتقم مثل مختار نیز موضع دیگری از آنها را به نمایش میگذارد.
حقیقت کور گاهی به هدف میزند و گاهی نیز پا بر فک خود میگذارد و با انگشتخویش دیدگان خود را از حدقه خارج میکند. در واقعة کربلا تابلویی بسیار شیوا و گویا ازحقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.
حماسه حسینی و مسالهی تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانهای که از سرچشمهی پاک، ناب و خالص جریان مییابد چون به سوی دشت و صحرا جاری میشود. صفا، طراوت و برکتبه ارمغان میآورد و مزارع و باغات را سیراب میسازد و آدمیان و سایر موجودات را بهرهمند مینماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالتسیلابی به خود گیرد نه تنها دیگر مزایای مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانی است. حقایق مسلم تاریخی و خصوصا واقعیتهایی که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانی که دچار دگرگونی نشدهاند همچون چشمهها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفتهایی چون تحریف شوند از مقاصد عالی، اهداف والا و نورانی خویش دور افتاده و خاصیت اصلی خویش را از دست میدهند.
قرآن کریم میفرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جای دیگر این کلام آسمانی میخوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون» (2) گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند!
معنای تحریف
وقتی سخنی از معنای اصلی منحرف شود به وجهی که مقصد اساسی خود را از دستبدهد و از وضع واقعی و حقیقی به شکلی دیگر درآید میگویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فدای این دگرگونی منفی و مغرضانه خواهد شد، گاهی در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفی صورت میگیرد و در مواقعی در محتوا، پیام و هدف یک برنامهای تحریف واقع میشود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیدهتر است و اصلاح در این مورد مشکلتر خواهد بود. متاسفانه در فصولی از تاریخ اسلام تحریفاتی رخ داده که سیمای حوادث راستین و وقایع حقیقی را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکتیا به وسیلهی طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینهتوز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانستهاند در آن تحریفی پدید آورند و این قیام به قدری صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتی بسیاری از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستودهاند. ولی با کمال تاسف از سوی طرفداران جاهل مطالبی بیاساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینی چون خورشیدی عالمتاب بر همهی جهان درخشندگی و فروزندگی دارد و در شرایط ظلمانی شعلهای ایجاد کرد و فریاد عدالتی در تیرگی ستم بود که حیات تازهای در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتی عالی و بینشی نیرومند در آن نهفته است. و مرثیهها و روضهها باید بیشتر این جنبهها را مورد بررسی قرار دهند و محاسن حماسی این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادی از قیام عاشورا، از روی آوردن به تحریفات میکاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشی و اثر تربیتی آن را تیره و تار کند و چنین شکوهی را مخدوش نماید، تکیه بر خطبههای امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روی بیاناتی که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرمودهاند و نیز بر اساس رجزهایی که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روی نامههایی که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردی است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه میدارد، باید توجه داشت که این جنبش با هالهای از قداست آمیخته است و باید برای معرفی آن از ابزارهای درست، سخن پاک و مضامین عالی بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفی را ترویج میکند، شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... قهرا برای این که مردم بیشتر گریه کنند... روضههای دروغ جعل شد مردم ما هم به روضههای خیلی داغ و پرحاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای این که مردم گریه کنند... روضههای ضعیف میخوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهرهی واقعی آیین محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفی کند و پیام معنوی قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینی غبارزدایی کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهی از منکر برجستهتر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیتبه برادر خود محمد حنفیه فرمودهاند: قیام من برای اصلاح امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف کنم و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت علی علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام برای مبارزه با تحریفها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامی انحراف شدیدی رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسی اجتماعی مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهرهی توحید و رستگاری باز داشته است و برای زنده ماندن دین و بقای امت اسلامی راهی جز فداکاری و شهادت نمیباشد و گویی باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخی خواستهاند یک تحریف تاریخی در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانی کوفیان هدف اساسی قیام کربلاست در حالی که دعوت کوفیان از موارد جزیی و فرعی این قیام است و خطبههای حماسی و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت میباشد شهید مطهری از این موضوع دچار شگفتی میشود که برخی خواستهاند حماسهی کربلا را به نحوی ثابت کنند که مردم کوفه واقعا دارای قدرتی بودند و میشد به آنان اعتماد کرد در صورتی که عظمت قیام حسینی در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرتهای سیاسی اجتماعی آن روز برپا خاست و اثر روحی این حرکت در حدی بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشتبلکه اثراتش همچنان باقی و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جای دیگر خاطر نشان میسازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفتخود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینهی نسبتا آمادهای در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلی نهضتبود امام میبایست در این حرکت احتیاط بیشتری مینمود و تذکرات برخی ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار میداد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضتحسینی را از سرچشمهی اصلی قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعی ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شبپرستان خفاش صفت میخواستند این حماسهی پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسی ناحیهای تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل میخواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهای تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وی گفت: چه شد که به این شهر آمدی تا آشوب برپا کنی، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامههای متعدد کوفیان آمدهام و ما خواهان برقراری عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملی دستبه دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عدهای نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطورهسازی
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعهای از باورهای ایمانی و معارف اعتقادی انسان است که در عرصهی عمل در سیمای انبیاء و اولیاء نمایان میگردد و در سیرهی چنین افرادی نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبههای افسانهای که حس اسطورهای را در اذهان ایجاد میکند به شرح حال و چگونگی نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهری: «افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها عمل آنها، نهضت آنها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیتشان تحریف واقع شود. قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازی است» . (8) .
حضرت آیة الله خامنهای، مقام معظم رهبری، فرمودهاند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصهی اصلی و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخی تصور کردهاند چون میخواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایی است پس میشود از هر وسیلهای که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتی است که اگر کاری با ظاهری مذهبی بروز کرد و دارای ثوابی بود، دیگر اشکالی ندارد در مسیر آن به هر حرکتی دستیازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علمای شیعه با آن که خودشایستگی تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه میداشتند تا مبادا به نام دین به چیزی بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کاری را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلی
منابعی که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آنها مشکلاتی را به بار میآورد و اهداف این نهضت را تحریف میکند، در وهلهی اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنی و روایی عرضه میگردند نباید رنگ ببازند و یا با آنها در تعارض باشند همچنین مسایلی را که مطرح میکنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستارهی درخشان آسمان ولایت و هادی انسانها و نگهبان معارف الهی باشد، نکتهی دیگر این که در بررسی این متون تطبیق آنها با عقل سلیم و منطق کار لازمی است که اگر خرد ناب و درک عالی انسانی قبول آنها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را میخواند و میشنود باور کند و برای دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کنندهی به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام» باید این متنها را با ارزیابی درست و ارزشیابی منطقی و اصولی مورد بررسی قرار دهد و از میان آنها مطالبی را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسهی کربلا پیوند دهد و دلها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضهی دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود... اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا بهپاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روی آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهدای ملا حسین کاشفی، اسرار الشهادة ملا آقا دربندی و دخالت دادن فرهنگهای قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن میتواند از زمینههای تحریف باشد. همچنین رسوخ برخی سنتهای بومی و شیوههای قومی و محلی که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخی حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده میکند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیهها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونههایی از تحریفات لفظی
1- در برخی کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آنها استفاده میشود و در روضهها به آنها استناد میکنند برای ذریهی امام دخترانی بافته، یا دخترانی را در مدینه گذاشته و برخی را شوهر داده و گروهی را از فرط تشنگی هلاک کرده و عدهای را شهید نمودهاند و آمار مخالفان را به شکل اغراقآمیز نقل کرده و به ذکر وقایعی پرداختهاند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که علی اکبر نوجوانی هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوی داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسری برنگزیده ناراحت است، در حالی که علی اکبر در شعبان سال سی و سوم هجری به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشتسال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که علی اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخی مطرح کردهاند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن علی اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهدای کاشفی دیده میشود ولی شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساختهاند وقتی آن جوان خواستبه نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وی اذن داد (13) . برخوردهای احساسی و بسیار عاطفی بین علی اکبر و مادرش ام لیلی فاقد اعتبار تاریخی است و علامه مقرم اظهار میدارد; ام لیلی در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخی نقلهای نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشتساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحهی حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر میشود نماز خوف بخواند مصمم میگردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسی میگوید: قصهی دامادی قاسم را در کتب معتبر ندیدهام (14) و محدث نوری آن را از اخبار وهن انگیز میداند (15) . محدث قمی هم این ماجرا را مخدوش میداند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت دادهاند که هنگام حرکتبه سوی کوفه، کشته شدن صیدی را به دست صیادی لامتبدشگونی سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه میدهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمیتواند از یک حادثه جزیی نگران شود و نسبت دادن دروغی این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامی آگاهی ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلی الله علیه و آله امتخویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزهی گوشش بوده و نمیتوان باور کرد که چنین شخصیتی به یک رسم جاهلی موهوم که با سیرهی خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون میکوشید تا برخلاف موقعیتهای خفقانزا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینی را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعی همهی دیدهها را به سوی سیمای پرمهابتخود متوجه کند و آن گاه اشکی داغتر از آتش را بر گونهها جاری سازد تا مردم در تبلور آن قطرههای اشک عاشورا را تداعی کنند در برخی روضهها و مرثیهها و اشعار نمایشهای تعزیه به صورت انسانی بیمار و ناتوان معرفی میشود و نیز نقل میکنند که وقتی برای امام حسین علیه السلام یاوری باقی نماند و آن حضرت برای وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویی بر اساس این نقل دروغ و تحریفی، آن ستارهی تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بیخبر است! از اتفاق، یکی از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجرای فاطمهی صغری که در مدینه مانده است و توسط مرغی از ماجرای کربلا باخبر میشود و پس از آن که میفهمد پدر و برادرانش در حادثهی نینوا کشته شدهاند بیتابی میکند و بر اثر نالههای زیاد جان به جان آفرین تسلیم میکند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایتسلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیری قرار میگیرد و چون این فرد نصرانی امام حسین علیه السلام را به امداد میطلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دستبرمیدارد و وی را از گزند شیر نجات میدهد و در ادامه فرد مزبور اسلام میآورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دختری یهودی که فلجبود و قطرهای از خون امام حسین علیه السلام به وسیلهی مرغی به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزودههای بعدی است.
9- حکایتشیر و فضه: که به توصیهی حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیری را میآورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجرای پیرزنی که در زمان متوکل میخواستبه زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسی دستگیر و به دریا افکنده میشود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات میدهد، ماجرای پدید آمدن این ماجرای سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادی برای شهید مطهری نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوی و محتوایی
1- یکی از تحریفات معنوی این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتی از شفاعتبه راستی موجبات انحطاط جامعه را پدید میآورد و با مبانی اعتقادی شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضتخود را برای این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روی آوردن به گناه و معاصی برحذر باشند و به فرائض دینی توجه افزونتری کنند و روحیهی تقوا در آنها احیا شود، مرحوم آیتی میگوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسی با دوری از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمی از معصیت را برای امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وی بازخواست کند (19) ، شهید مطهری رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان میسازد گناه وقتی بخشیده میشود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جای دیگر فرمودهاند: «همان چرندی را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد برای آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسی در ماه رمضان روزهدار باشد و چنین سخنی بر زبان آورد روزهاش باطل است (22) . به نظر شهید مطهری رحمه الله این چنین تصویری از شفاعتشرک در ربوبیت است و برای امام حسین علیه السلام نوعی اهانتبه شمار میرود (23) .
2- القای این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانهای در برابر ترازوی عدل الهی دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهای نیک و حسنات مقبول است ولی نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول میباشد و در این دستگاه خیلی راحتتر از تشکیلات الهی میتوان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایی یافت. البته آن چشمی که برای ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبی که نسوزد، چشم و قلب بشر نمیباشد اما این سخن با آن تحریفات فرق میکند که میگویند سومین فروغ امامتشهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینی شرکتیابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیرهی آن امام و توصیههای آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عدهای چنین عنوان میکنند که حماسهی عاشورا بطور جبری و حادثهای محتوم روی داده است، اگر این عقیدهی باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیمگیری سلب کردهایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئهای در اصل مهم و حیاتی قضا و قدر نوعی انحطاط فکری و عقیدتی به بار میآورد.
4- نکتهای که متاسفانه در اغلب مرثیهها دیده میشود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده میشود و به عنوان زبان حال پیشوایی پاک و معصوم و مطیع اوامر الهی به روزگار و افلاک دشنام داده میشود در حالی که در روایات بسیاری از این حرکت نهی شده و اگر این اعتراض حاکی از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهی باشد نوعی ثنویت و دوگانهپرستی به شمار میرود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعی میکند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامی حرام است و باید دانست که امام معصوم میتواند به اذن خداوند ولایت تکوینی داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمیتواند برای آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملی برای اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسی از او برای اصلاح امور جامعه و ترویجحسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهی میگویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصی بود و طبق یک توصیهی غیبی باید کشته میشد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتی و سازندهای بر جامعه ندارد و قابل پیروی نیست و نقش الگودهی آن از بین میرود و نهضت امام از حوزهی عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانی غیر قابل دسترس میرود. شهید مطهری میگوید: این تحریف معنوی نهضت امام را از حالت مکتبی بودن خارج میکند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمهی اطهار علیهم السلام تاکید فرمودهاند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کردهاند مردم برای آن حضرت بگریند و عزاداری کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگواریها به رشد معنوی و سازندگی ایمانی برسند و بر اثر همراهی عاطفی با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتی نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولی گروهی این هدف را مسخ کرده و گفتهاند: این گریه تسلی خاطری برای حضرت زهراست در حالی که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحتباشد و احتیاج به تسلی داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان میشود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیری حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهری این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میفرماید با چنین تصوری ما مقام آن بزرگان را که آرزوی شهادت داشتهاند تنزل دادهایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکاری کم نظیر خود موجی ایجاد کرد که برای قرون متمادی ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام میباشد، او در حد بسیار عالی برای اعتلای اسلام خون خویش را داد و چشمهی حقیقت را جاری ساخت و به قطرههای خون خود ارزش داد اما عدهای این گونه مینگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیری داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهتباید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهری این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتی میگوید: این گونه نیست که امام از روی بیچارگی تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بیاساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا میتوانست روی این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعری که حاکی از ذلت پذیری و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخی روضهها یا مرثیهها به شنونده یا خواننده القا میشود که امام برای به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیرهی امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتی والا مقام آن هم در سنین بزرگسالی (57 سالگی) از غربت و تنهایی بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادری کند منحط و مباین روح حسینی است، و این که در مرثیهها از زبان امام گفته میشود که: راضی شدم که زینب خوار گردد آن وقتخاطرههای نینوا را که بر کالبدهای مرده جوامع زندگی میدمد به صورت ذلت آوری ترسیم کردهایم.
پینوشتها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسهی حسینی، شهید مطهری، ج3، ص260 .
4) مقتل خوارزمی، جاول، ص188; ملحقات احقاق الحق، ج11، ص602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص45; مقتل عوالم، ص54 .
5) نک: بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ص79- 89 .
6) حماسهی حسینی، ج3، ص54 .
7) همان، ج2، ص40 .
8) همان، جاول، ص41 .
9) ارزیابی سوگواریهای نمایش، غلامرضا گلی زواره، ص36 .
10) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
11) حماسهی حسینی، جاول، ص102- 103 .
12) نک: علی الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضی .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسی، ص404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نوری، ص193 .
16) منتهی الآمال، جاول، ص70 .
17) تحقیق دربارهی اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص174. پاورقی
18) سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، جاول، ص35- 36 .
19) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
20) حماسهی حسینی، ج2، ص209 .
21) همان، جاول، ص276 .
22) همان، ص76 .
23) عدل الهی، شهید مطهری، ص265 .
24) حماسهی حسینی، ج3، ص84- 85 .
25) همان، ص286 .
26) همان، ص92 و نیز ص286 .
27) همان، ص83- 84 و نیز جاول، ص80 .
28) بررسی تاریخ عاشورا، ص89 .
«عاشوراپژوهی»
در تاریخ دین پژوهی معاصر به سبب طرح وارائه تئوری های مختلف ونقد آن ها جایگاه خاصی یافته است. این نظریه ها عموما از ابعاد مختلفی قابل نقد و بررسی هستند: نقد درونی، نقد بیرونی و نقد زیرساختی. در نقد درونی به ارزیابی لایه های اصلی و درونی مانند استدلال ها، مسائل و نظریه ها پرداخته می شود؛ چنان که در نقد و ارزیابی برون ساختاری، با رسالت، روش، تاریخ و مقایسه یک نظریه با نظریه های دیگر و... سر و کار خواهیم داشت. در نقد بنیادین و زیرساختاری نیز مبانی، اصول و ارکان یک تئوری با تئوری یا تئوری های دیگر به صورت اساسی اختلاف دارد بی آن که از آن نظریه سخنی به میان آید.
یکی از برجسته ترین نظریه ها در عاشوراپژوهی، نظریه استاد مطهری است که در دو مجلد با عنوان حماسه حسینی در اختیار محققان قرار دارد. این کتاب در سال های اخیر مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت که تأمل و درنگ در آن نقدها، عاشوراپژوهیِ ما را عمق و پویایی می بخشد. در قلمرو آن نقدها می توان با رویکردهای مختلفی چون: رویکرد تاریخی، رویکرد قرآنی و حدیث شناختی، رویکرد فلسفی و کلامی، رویکرد جامعه شناختی یا اجتماعی و... به بحث و بررسی پرداخت.
این بررسی فشرده در صدد آن است که با رویکرد نقد بیرونی، بر مبانی معرفتی و پیش فهم های عاشوراشناسی کتاب حماسه حسینی و ناقد آن دریچه ای بگشاید. مباحث ما در دو مرحله کلان به انجام خواهد رسید: عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی، ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد.
1. عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی
در تاریخ تمدن اسلامی، عاشوراشناسی سه رویکرد یا ساختار معرفتی را تجربه کرده است: ساختار معرفتی رازمدارانه، ساختار معرفتی راززدایانه یا خردمدارانه و ساختار معرفتی جامع که می خواهد عاشورا را به طور جامع و همه جانبه مورد شناسایی و تعمق قرار دهد.
ساختار معرفتی نخست بر ابعاد متافیزیکی و باطنی رخداد عاشورا تأکید می کند و می کوشد در پرتو اسرار عرفانی و باطنی، ظواهر واقعه را تفسیر و تبیین کند. مولوی در غزل معروف خویش به این ساختار معرفتی عنایت دارد، آن جا که می گوید:
• بلاجویان دشت کربلایی پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای سبک روحان عاشق
• کجایید ای شهیدان خدایی کجایید ای سبک روحان عاشق کجایید ای سبک روحان عاشق
در دوره صفویه نیز که عرفان و تصوف به طور جدی توسعه یافته بود، محتشم کاشانی در دوازده بند معروف خود به ابعاد عرفانی و باطنی عاشورا، بهای بیشتری داد و از جنبه های عقلانی و اجتماعی این رخداد به کلی چشم پوشی کرد. برای مثال، برای مرحوم محتشم بعد از چهره تراژدیک و غمبار عاشورا، بعد عرفانی و متافیزیک رخداد بسیار مهم و برجسته بوده است. بشنوید:
• اهل ستم به پهلوی خیر النسا زدند کندند از مدینه و در کربلا زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
• آن در که جبرئیل امین بود خادمش وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
و یا:
• گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند در حشر صف زنان، صف محشر به هم زنند آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز
• فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت(ع) جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا از صاحب حرم چه توقع کنند باز از صاحب حرم چه توقع کنند باز
تبیین رازمدارانه عاشورا در چکامه عرفانی و شاهکار بی نظیر مرحوم عمان سامانی (1258 ـ 1322 ه .ق) در عهد قاجار به اوج خود رسید. او در بخش آغازین گنجینة الاسرار خود رخداد عاشورا را برخاسته از منطق و سنت امتحان الهی و رابطه حضرت حق با عاشقان و اولیای خود می داند و می گوید:
• بلکه این معشوق را آئین بود خودنمایی کرد و دل ها صید کرد پیش گیرد شیوه عاشق کشی ره به کوی عقلشان کمتر دهد اشک های سرخ و روی زردشان مغز پر آتش دل پر دودشان زانکه عاشق را دلی باید پریش روی چون گلشان کند همچون زریر رنگ عاشق زعفرانی خوش تر است قوت جوع و جامه عریانی خوش است خود کشدشان بازگردد خود دیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
• باز گوید رسم عاشق این بود چون دل عشاق را در قید کرد امتحانشان را زروی سرخوشی در بیابان جنونشان سردهد دوست می دارد دل پردردشان چهره و موی غبارآلودشان دل پریشانشان کند چون زلف خویش خم کندشان قامت مانند تیر یعنی این قامت کمانی خوش تر است جمعیتشان در پریشانی خوش است خود کند ویران، دهد خود تمشیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
مرحوم عمان با همین منطق به تبیین اسرار عرفانی رخداد عاشورا می پردازد. واقعه شهادت اصحاب و اهل بیت حضرت(ع)، وداع امام حسین(ع)، شهادت طفل شش ماهه، آمدن سپاه زعفر جنی به یاری آن حضرت و... را بسیار هنرمندانه با رویکرد عرفانی به تصویر می کشد و در پایان شاهکار عرفانی خود، نهایت و فرجام عشق را که اتحاد عاشق با معشوق و کنار رفتن پرده دوئیت است، مطرح می کند؛ می گوید:
• یکه تاز عرصه میدان عشق هم سلام و هم تحیت هم مر ترا بر جسم و بر جان آفرین روسپیدی از تو عشاق مراست من توام ای من تو در وحدت تو من بندگی کردی خدایی حق تو راست در رهت من هر چه دارم می دهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• جبرئیل آمد که ای سلطان عشق پیام دارم از حق بر تو ای فرخ امام گوید ای جان حضرت جان آفرین محکمی ها از تو میثاق مراست این دوئی باشد زتسویلات ظن مصدری و ماسوا مشتق تو راست هرچه بودت داده ای اندر رهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• محرم اسرار ما از یار ما لیک تا اندازه ای بیگانه ای وآنکه از نزدش پیام آورده ای بی تو رازش جمله در گوش من است. پرده کم شو در میان ما و دوست در میان ما و او حایل مشو وز دل و جان برد جانان را نماز چار تکبیری بزد بر هر چه هست با وضوئی از دل و جان شسته دست
• شاه گفت: ای محرم اسرار ما گرچه تو محرم به صاحب خانه ای آن که از پیشش سلام آورده ای بی حجاب اینک در آغوش من است جبرئیلا رفتنت زاین جا نکوست رنجش طبع مرا مایل مشو از سر زین بر زمین آمد فراز با وضوئی از دل و جان شسته دست با وضوئی از دل و جان شسته دست
این منطق در عاشوراشناسی در قالب هنر تعزیه، شعر و تألیف و تصنیف ادامه می یابد و هرگز شعله های پرالتهاب آن به سردی نمی گراید.
عاشوراپژوهی در رویکرد راززدایانه، در جهت عکس رویکرد عرفانی قرار دارد. سابقه تاریخی این رویکرد، به اندیشه واصول مکتب یا دکترین معتزله در دین شناسی بازمی گردد. آنان در برابر مکتب کلامی اهل حدیث و عرفان و تصوف، راه عقل و برهان را در پیش گرفتند. این رویکرد در دین شناسی با آغازنهضت ترجمه فرهنگ و فلسفه یونان در عهد عباسی ـ به ویژه در عصر مأمون ـ قوت بیشتری گرفت، زیرا حمایت بی دریغ از اصول معتزله و ترجمه فلسفه یونان، یکی از مهم ترین اصول سیاست مأمون بود.
این جریان در اندیشه «اسحق کندی» «فارابی» و «ابن سینا» ادامه یافت؛ چنان که پس از غلبه عرفان جامع «محی الدین» و پیروان وی در فاصله قرن ششم تا قرن هشتم هجری، دوباره عقل گرایی و راززدایی در تمدن اسلامی توسط «ابن رشد» و «ابن خلدون» از سرگرفته شد.
ابن رشد می کوشید تا میان دین و فلسفه یا خردورزی پیوند ایجاد کند و ابن خلدون نیز با تأکید بر لزوم طبیعت شناسی حوادث تاریخی و فلسفة الاجتماع، در صدد عقلانی کردن تاریخ و امور اجتماعی برآمد. پس از آنان در عهد تمدن صفوی نیز «میرداماد» از حامیان فلسفه مشّائی است.
با ورود اندیشه های غربی ، راززدایی از زمان مشروطه در ایران چهره دیگری به خود می گیرد. «احمد کسروی» بر ضرورت پالایش دین از آموزه های رازآلود و عرفانی تأکید می کند و حزب توده در عصر رضاشاه پهلوی و محمدرضا شاه، بر لزوم دین زدایی به طور کلی اصرار می ورزد تا آن که در دهه های چهل و پنجاه، سه جریان فکری راززدایانه با رویکردهای متفاوت به ظهور می رسند: یکی راززدایی سازمان مجاهدین با رویکرد التقاطی در مواجهه با ایدئولوژی چپ مارکسیست ـ لنینیست که در کتاب راه حسین(ع) مطرح شد و دوم عاشوراشناسی مرحوم دکتر شریعتی با رویکرد انقلابی و حماسی که با عناوین شهادت و حسین(ع) وارث آدم به چاپ رسید.
این دو رویکرد، هر چند در مبانی و اصول فکری از یکدیگر متمایزند، ولی در رویکرد راززدایی و عرفان گریزی مشترکند. هر دو می کوشند تا چهره ای عرفی و عقلانی از رخداد عاشورا به نمایش بگذارند.
جریان سوم، جریان فکری کتاب شهید جاوید با رویکرد عقلانی بود که از لزوم تبیین عاشورا با روش عرفی و فارغ از جنبه های عرفانی و متافیزیکی حمایت می کرد. در این میان، آیا می توان رویکرد تاریخی و فقهی تبیین عاشورا را در عداد ساختارهای معرفتی راززدایانه قرار داد؟ به نظر می رسد پاسخ به نوع برخورد ما با فقه و تاریخ بستگی داشته باشد؛ چنان که رویکرد حماسی یا عقلانی به عاشوراشناسی، با نگرش عرفانی و رازمدارانه مانعة الجمع نیست.
در برابر دو ساختار معرفتی یادشده، ساختار معرفتی جامع قرار دارد که به جای حمایت از واگرایی میان رازمداری و راززدایی در معرفت عاشورا، از همگرایی میان خردورزی و عرفان و ظاهرگرایی و باطن مداری حمایت می کند. این ساختار معرفتی یا رویکرد جامع نگرانه نیز در تاریخ فرهنگ و معرفت دینی سابقه طولانی دارد. ابن سینا در اشارات در تبیین مقامات عارفان در نمط نهم از عرفان و رازهای عرفانی با منطق عقل و برهان دفاع کرد و مدعیات عرفانی را به طور جدی قابل قبول، بلکه مورد غبطه و حسرت دانست. او گفت:
جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. ولذلک فانّ ما یشتمل علیه هذا الفن ضحکة للمغفل عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتهم نفسه لعلها لاتناسبه. وکل میسر لما خلق له؛ حضرت حق منزه است از این که آبشخور هر تشنه ای باشد و یا کسی بر او آگاهی یابد جز یگانه ای بعد از یگانه ای. به همین سبب آن چه که عرفان در بردارد، برای غافل مسخره و برای اهل تحقیق و معرفت مایه عبرت است. بنابراین، کسی که آن را بشنود و ابراز ناخوش آیندی کند، باید خود را متهم سازد که شاید با آن سنخیت و تناسب ندارد. هر کسی توان کاری را دارد که برای آن آفریده شده است.
پس از ابن سینا، شیخ اشراق میان برهان عقلی و ذوق عرفانی جمع کرد و حکمة الاشراق را در خور کسانی دانست که در هر دو زمینه صلاحیت دارند و در مقدمه فلسفه خویش تصریح نمود که فلسفه جویان ضدعرفان و عرفان گرایان برهان ستیز دنبال حکمة الاشراق نروند که هیچ بهره ای از آن نخواهند برد. تاریخ تمدن اسلامی بعد از وی شاهد ظهور بزرگانی چون محی الدین عربی، مولوی و پیش از وی «سنایی» و «صدرالدین قونوی» و «ابن ترکه» است که هر کدام از مدافعان بی چون و چرای اتحاد برهان و عرفان و عقل و عشق بودند. تا آن که در عهد صفوی مرحوم ملاصدرای شیرازی به ظهور می رسد و مکتب فلسفی خویش را بر اساس اتحاد عرفان و برهان و قرآن قرار می دهد و به نزاع تاریخی میان عرفان و فلسفه و عقل و عشق پایان می دهد.
پس از ملاصدرا، باید مکتب فلسفی و مشرب عرفانی او در تمامی عرصه های دینی، طبیعی، سیاسی، هنری و ادبی، تعلیم و تربیت، تاریخ پژوهی و عاشوراشناسی حضور می یافت و ایفای نقش می نمود، ولی با کمال تأسف این حضور تحقق نیافت وجز اندکی از فرزانگان و دانشوران چون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی، علاّمه طباطبایی و... به جذب و اقتباس آن همت نگماشتند.
2. ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد
ساختار معرفتی استاد مطهری و مبانی دین شناسی وی، تداوم مبانی معرفتی مرحوم ملاصدرا در جمع میان عرفان و برهان و قرآن است. با این تفاوت که مرحوم مطهری، علاوه بر عنایت کامل به ارکان معرفتی سه گانه، در بعد اجتماعی، حماسی، اطلاعات برون دینی و رویکرد جامع به پدیده های زمان و رخدادهای زمانه نیز برجسته بوده است که از مجموعه این اصول می توان به «اصول مکتب نوصدرایی» تعبیر نمود.
کتاب حماسه حسینی، مانند سیره نبوی و سیره ائمه اطهار او، بر اساس مکتب و ساختار معرفتی ایشان نوشته شده است. اصولاً عاشوراپژوهی مبتنی بر رازمداری و راززدایی که تمامی عرصه های عاشوراشناسی را تحت سیطره خود قرار داده بود، با عاشوراشناسی استاد مطهری وارد مرحله نوینی می شود که با دو مشرب و جریان فکری افراطی و تفریطی پیش از خود تمایز و اختلاف بنیادین دارد. حماسه حسینی استاد مطهری در صدد آن نیست که عاشورا را به عنوان یک رخداد بریده از زندگی اجتماعی و رابطه صرف میان عاشق و معشوق قلمداد کند، هم چنان که در مکتب نوصدرایی او رخداد عاشورا عرصه نمایش یک متفکر عاقل صرف همانند صدها عاقل فرزانه متعارف و یا انقلابی و مجاهد عادی دیگر نیست. در مکتب معرفتی مرحوم مطهری میان دین و دنیا و عقل و عشق و عرفان و فیزیک و متافیزیک رابطه ناگسستنی و منطقی حکم فرماست. در نگرش او، شخصیت های ربانی و الهی دارای منطق خاص و سبک زندگی خاصند؛ همان گونه که خردورزی آنان، عرفان آنان و حماسه آنان از نوع خردورزی فیلسوفان یا سیاستمداران و عرفان صوفیان و حماسه کشورگشایان نیست. در نگرش او، شخصیت امام حسین(ع) به همین دلیل الگو است وگرنه عقلا و مبارزان دیگری که می توانند الگو باشند، کم نیستند. آن چه که آن حضرت را الگوی بی نظیر و بی همتا می سازد صرفا همین شخصیت منحصر به فرد اوست.
استاد مطهری بر اساس ساختار معرفتی یادشده به تحریف شناسی عاشورا می پردازد، زیرا از دیدگاه او، در منطق انسان کامل و ربانی، رفتارهای ضدعقل و تناقض آمیز محکوم و مردود است؛ همان گونه که انسان ربانی دارای علم و فهم برتر است. او در عین عاقل بودن عاشق و عارف است، چنان که در عین آسمانی بودن، زمینی است. پس نباید جنبه های آسمانی و عرفانی عاشورا را خرافی و غیرعقلایی قلمداد نمود و یا گمان نمود که پذیرفتن جنبه های عرفانی و فوق عقل عادی، رخداد عاشورا را از الگو بودن خارج می کند، بلکه باید دانست که انبیا و اولیا آمده اند تا به ما زمینیان آسمانی زیستن در زمین را بیاموزند، وگرنه دعوت به عقلایی زیستن در زمین که از هر عاقلی ساخته است.
از این رو، بدیهی است که مرحوم مطهری با عاشوراشناسی های یک جانبه، چون: عاشوراشناسی کتاب شهادت یا حسین وارث آدم مرحوم شریعتی که صرفا به جنبه حماسی و انقلابی شخصیت امام حسین(ع) آن هم با مبانی معرفتی غیرجامع می پردازد موافق نباشد؛ چنان که با عاشوراپژوهی عقلانی و راززدایانه نیز موافق نیست.
نویسنده محترم شهید جاوید که ناقد تفصیلی کتاب حماسه حسینی استاد مطهری نیز هست، در مقدمه کتاب خود به طور صریح و روشن از مبانی فکری و ساختار معرفتی خود در تحلیل عاشورا پرده برداشته و می نویسد:
در این کتاب قیام امام حسین(ع) بر اساس جنبه بشری و در سطح زندگی اجتماعی مورد بحث واقع شده تا حرکت آن حضرت بتواند سرمشق مردم دیگر باشد. بدیهی است وقتی که قیام امام از جنبه بشری بررسی می شود، نباید تصور شود که از جنبه ملکوتی حضرتش چیزی کم شده، زیرا این نکته بر همه کس روشن است که بیت رسالت به وسیله جنبه الهی از خداوند کسب فیض می کند.
در فراز دیگری مبنای خود را مبنای علما دانسته و هم آن را موجب اسوه بودن عمل امام(ع) و سرمشق بودن رفتار او تلقی کرده است:
کتاب حاضر، نهضت عظیم حسین بن علی(ع) را از نظر مجاری عادی و با صرف نظر از علم غیب امام بررسی کرده تا هم طبق اتفاق هر دو گروه از علما رفتار کرده باشد و هم عمل سبط پیغمبر(ص) بتواند سرمشق مردم دیگر واقع گردد.
و در عبارتی دیگر تأکید می ورزد که عمل امام حسین(ع) با صرف نظر از مقام امامت او مطابق با دیدگاه یک سیاستمدار ورزیده و بافراست است. او روش کتاب را بررسی رخداد بر اساس مجرای کارهای عقلائی و مجاری طبیعی می داند تا مکتب آن حضرت بتواند اسوه و الگو باشد. مؤلف محترم با همین مبانی و پیش فهم ها است که به نقد کتاب حماسه حسینی می پردازد. در پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب حاضر از دو بخش تشکیل می شود: یک بخش جنبه دفاعی دارد و پاسخ به مطالبی است که شهید مطهری ـ رضوان اللّه علیه ـ به نویسنده کتاب شهید جاوید نسبت داده اند و... . در بخش دیگر کتاب، بحث درباره نقاط ضعفی است که به نظر نویسنده شهید جاوید در نوشته های استاد شهید وجود دارد؛ از قبیل این که آن شهید سعید در جاهایی به منابع بی اعتبار استناد کرده اند، یا تحلیل هایی ارائه داده اند که با واقعیت ها منطبق نیست، یا میان سخنانشان تعارض هایی دیده می شود، یا برداشت هایی از گفتارها و رفتارهای امام حسین(ع) کرده اند که قیام امام را از الگو بودن ساقط می کند، یا مطالب تاریخی را با اعتماد به حافظه بر خلاف آن چه در متن تاریخ هست نقل کرده اند. از این رو لازم بود این نقاط ضعف مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
خاطرنشان می سازیم که مشکل اصلی در این میان، فقط اختلاف در پیش فهم ها و زیرساخت های معرفتی است که در مقدمه شهید جاوید به آن ها تصریح شده است. ناقد محترم بر ضرورت تفکیک میان بعد باطنی شخصیت امام حسین(ع) و رفتار ظاهری حضرت و لزوم انسان عادی تلقی کردن امام تأکید دارد، ولی استاد مطهری تنها امتیاز امام(ع) را همان شخصیت ممتاز او که از معرفت متعالی و ایمان او سرچشمه می گیرد و او را از عقلای غیرالهی جدا می سازد، می داند. ناقد محترم به طور جدی ظاهرگرا و گریزان از باطن و رازمداری است و رازآلودی را نفی اسوه بودن امام(ع) تلقی می کند، ولی استاد مطهری در عین تأکید بر لزوم عرف و عقل و بعد بشری معصومین(ع) این بعد را ملازم با باطن و جنبه های الهی و آسمانی می داند و تفکیک میان آن دو را به مفهوم سکولاریزه کردن شخصیت امام(ع) و نفی کامل هویت انبیا و اولیای الهی می داند. مبانی معرفتی ناقد، شبیه مبانی معرفتی کانت در تفکیک میان عقل نظری و گرایش دینی و مکتب فلسفی و یتگنشتاین در تفکیک میان حیات علمی و حیات دینی و زبان آن دو است که هر دو نگرش در منطق و مکتب استاد مطهری غیرقابل دفاع هستند. چنان که تفکیک میان ظاهر و باطن یا جوهر و عرض فاقد مبنای فلسفی و دینی است.
از سوی دیگر، مگر در قرآن و نهج البلاغه به طور گسترده درباره علم لدنی، معجزه پیامبران(ع) و فرشتگان و مقامات معنوی پیامبران و اولیای الهی سخن به میان نیامده است؟ اینک آیا می توان این همه آموزه ها را بی ربط با زندگی و سعادت بشر و مشتی آموزه های مربوط به آسمان و عالمی بی ربط با عالم زمینی دانست؟! البته تأکید بر این اصل به مفهوم این نیست که استاد مطهری عاشورای حسینی را بر مبنای علم غیب امام(ع) و صد در صد آسمانی معرفی کرده است، بلکه هدف او تأکید بر لزوم تعمق و همه جانبه نگری در پژوهش است. ما بر این باوریم که همان گونه که تبیین عاشورا بر مبنای باطن مداری محض، به تحریف آن رخداد بی نظیر می انجامد، تبیین زمینی و عقلانی آن نیز به تحریف و وارونه سازی آن خواهد انجامید. تنها راه برون رفت از این مخمصه، تجدیدنظر جدی در پیش فهم ها و زیرساخت های مربوط به دین شناختی و عاشوراپژوهی است.
گذشته از مشکلات پیش فهمی و زیرساخت شناختی فاحش ناقد حماسه حسینی، یک سلسله مدعیات و نسبت هایی در نقد مشاهده می شود که نمی توان آن ها را ناشی از مشکل زیرساختی و پیش فهمی دانست. برای نمونه، به استاد مطهری نسبت می دهد که او طرفدار کشته شدن هرچه بیشتر یاران امام(ع) است! و این که از دیدگاه او امام حسین(ع) دیگران را به کشته شدن ترغیب می کرد! در حالی که در نزد استاد مطهری، منطق امام(ع) منطق آزادگی و کرامت و دوری از ذلت و خواری و عدم سکوت در برابر رژیم منحط یزید است، خواه زنده بماند و خواه کشته شود. آن حضرت دیگران را نیز به این اصل دعوت می کرد نه به کشته شدن و خود را هلاک کردن. آیا به راستی این نکته بدیهی که مکرر در حماسه حسینی استاد مطرح می شود، بر ناقد محترم پوشیده مانده است؟! در کتاب ناقد حماسه، علاوه بر نقدهای برخاسته از مشکل مبنایی و زیرساختی، از این قبیل نسبت های عجیب نیز به چشم می خورد که منشأ معرفتی آن معلوم نیست.
حاصل سخن
در عاشوراپژوهی، مانند هر پژوهش دیگری، پیش از هر چیز باید به شناخت زیرساخت های معرفتی همت گماشت؛ چنان که در نقد و ارزیابی نظریه های عاشوراشناختی، پیش فهم شناسی آن ها رکنی اساسی است. منشأ اصلی اختلاف و تمایز یا تقابل میان نظریه های عاشورا شناختی نیز در پیش فهم های آن ها نهفته است. عاشوراشناسی استاد مطهری، بر پیش فهم های خاص مکتب نوصدرایی او که اوج جریان جامع نگر در تاریخ دین پژوهی است تکیه دارد که در آن، میان عرفان و برهان، ظاهر و باطن، فیزیک و متافیزیک و عرفان و سیاست و حماسه پیوند عمیق برقرار می شود. از این رو، عاشوراشناسی او نیز از عاشوراشناسی فقیهانه، صوفیانه، سیاستمدارانه و خردورزانه رازگریزانه فاصله می گیرد ولذا با عاشوراشناسی کتاب شهادت و حسین(ع) وارث آدم و شهید جاوید همگام نمی شود.
ناقد حماسه حسینی، در نقد خود به جای تأمل در پیش فهم های شهید مطهری و تصحیح پیش فهم های خود، به سراغ نقد عاشوراشناسی استاد مطهری رفته و بر اساس پیش فهم های غیرقابل دفاع و ناتمام خود، در عاشوراپژوهی او به مناقشه پرداخته است. بنابراین، آن چه در کتاب چهارصد و شصت صفحه ای خود به عنوان «برداشت های ابتدایی»، «تناقضات»، «اشتباهات تاریخی» و «اعتماد به منابع بی اعتبار» به استاد مطهری نسبت داده، به طور عمده و غالبا از بی توجهی وی به لزوم تأمل در زیرساخت های معرفتی استاد مطهری و خود ناشی شده است. پس ناقد حماسه باید پیش از هر چیز به محکم کردن پای بست خانه معرفتی خود توجه کند و خشت اول دین پژوهی خویش را درست بگذارد و آن گاه به ارزیابی عاشوراشناسی دیگران بپردازد.
عاشورا، اخلاق و قدرت
چکیده: چالش اخلاق و قدرت یکی از نمادهای نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضتها جدا میسازد . این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیدههای عادی سیاسی برده و از آن الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی ساخته است . الگویی که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقی است، بر خلاف ماکیاولیسم که برای دستیابی به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقی را نیز مجاز میشمرد .
یکی از نماها و نمودهای نهضتحسینی، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکی از ویژگیهای منحصر به فردی است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیدهای سیاسی فراتر میبرد و آن را در ساحت الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی مینشاند و بدان خصلتی فراتاریخی میبخشد .
1 . اخلاق یا اتیک (1) - متفاوت و متمایز از اخلاقیات (2) - اصول و ارزشهای جاودانه و متعالی مطلقی است که به مثابه اموری بالذات و لنفسه، از قداستبرخوردارند; مطلوبیتشان ابزاری، آلی و مقدماتی نیست، بلکه ذاتی است . در واقع، اصول و ارزشهای اخلاقی، موضوعیت دارند; نه طریقیت .
این اصول و ارزشها توجیهشان را از منبعی دیگر اخذ نمیکنند و معیار سنجش آنها در خارج از آنها نیست، بلکه اموری خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند; ذاتی که از جنس روح خداست و انسانی که خویشاوند خداست . برخلاف اخلاقیات که چیزی جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومی، ملی، طبقاتی، نژادی و ... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعی از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعی اقتصادی آنها میباشد .
2 . یکی از جنبههای مسئلهآفرین و چالشزای اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است . کوشش بسیاری از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقهای مشترک را شناسایی یا تاسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستی بپردازند، سیاست و قدرت عرفی، لباس اخلاق قدسی به تن کند، میان هدفها، غایات و آرمانهای اخلاقی با ابزار، وسایل و روشهای سیاسی یا بالعکس، تناسب، هماهنگی و همجنسی برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقی شود و اخلاق، سیاسی گردد .
تاریخ کمتر نمونهای را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبی به دست داده است; زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولی قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجی، عینی و واقعی، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است .
3 . بهطور کلی میان ابزار، وسایل و روشها با اهداف، غایات و مقاصد - از حیث نسبتشان با نیکی، خیر، زیبایی و حقیقت - چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف . وسیله غیراخلاقی، هدف غیراخلاقی;
ب . وسیله اخلاقی، هدف اخلاقی;
ج . وسیله غیراخلاقی، هدف اخلاقی;
د . وسیله اخلاقی، هدف غیراخلاقی .
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعی و طرفدار گونه اول و چهارم نسبتهای چهارگانه مذکور معرفی نکرده است . آنان که مدافع وسیله غیراخلاقی در عرصه قدرت و سیاستبودهاند، پیوسته کوشیدهاند آن را با هدف اخلاقی، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند .
ماکیاولیسم، مکتب و نظریهای سیاسی و نوعی فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیهکننده وسایل و روشهای غیراخلاقی میداند . این نظریه در طول تاریخ، در واقعیتسیاستسیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمعبندی و انتزاع تئوری از واقعیت، در به نام ماکیاولی قرن شانزدهم میلادی به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموی که نقشهای سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگی نمونههای عینی و برجسته ماکیاولیستهای ماقبل ماکیاولی در تاریخ اسلام و عرب هستند .
اما یزید و ابن زیاد، حتی هدف و قصد نیکی نداشتند . آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایی و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه السلام، هم در هدف و هم در وسیله، پشتبه حق و عدل و روی در باطل و ستم داشتند . نهضتحسین علیه السلام، از این منظر چه پیامی برای شیعیان حسین علیه السلام دارد؟ آیا میتوان در هدف، «حسینی» و در روش، «یزیدی» بود؟
تجربه تاریخی بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روشها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود میکنند و نمیتوان با «نهضتخشونت» ، «نظام عطوفت» ، ساخت; با دیوار «کج» ، کاخ «راست» بنا کرد; با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جدای از مسیر نیست .
نمیتوان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روانشناختی، جامعهشناختی و هستیشناختی آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و ... را، با «نفخه کن فیکونی» دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمی، نوزادی بهشتی را به ظهور رساند، کل یعمل علی شاکلته ... .
4 . کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق» و «قدرت» است . نهضتحسینی، فراتر از سیاست - به معنای مصطلح و بالفعل کلمه - نهضتی آیاتی، معنوی و اخلاقی است . اخلاق نهضتحسین علیه السلام رویه دیگری از اخلاق نظام علی علیه السلام را به نمایش میگذارد: نهضت فضیلت!
همانگونه که علی علیه السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگی و «تزویر» روباهی را روا نمیدانست، حسین علیه السلام نیز در نهضتخویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه میبرد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمیتوان نهضتحسینی را به سطح سایر نهضتهای سیاسی - نظامی تاریخ تقلیل داد .
نهضت کربلا، عاشورای حسینی، خود یک تیپ ایده آل (3) است، الگو و سرمشقی که قابل مقایسه با نمونههای به ظاهر مشابه و همسان نیست . خلوص آرمانی، اخلاقی و معنوی نهضتحسین آنگاه آشکار میگردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن» و «رقیب» ، مورد بررسی و مطالعه تطبیقی و تحلیل قرار دهیم . «نظام» یزیدی «دشمن» و «نهضت» عبدالله بن زبیر «رقیب» هضتحسینی و هم روزگار آن است .
«نظام دشمن» و حا کم یزیدی که نهضتحسینی در برابر آن قد علم میکند، نمونه نظامی است که برای «حفظ» قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزشها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمیکند و «نهضت رقیب» عبدالله بن زبیر، نمونه نهضت و قیامی سیاسی - نظامی است که برای کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزاری، هر چند غیراخلاقی و نامشروع، بهره میجوید .
نهضتحسینی، نمونه عالی و خالص دومین نسبت از نسبتهای چهارگانه سابقالذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالی و خالص نخستین نسبت میباشد . به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبی، مشروط و خاکستری واقعیتهای بشری و تاریخی، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطورهها قرار داده است .
نهضتحسینی، الگویی فرا واقعیتبرای اخلاقی کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوی فضیلت است . همچون کمال که هیچگاه نمیتوان بدان رسید، اما به مثابه فانوسی دریایی، در اقیانوس ظلمانی و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتی بدان سو راند .
5 . نهضتحسینی، قیام آگاهی، ایمان و انتخاب و اختیار آدمی به مفهوم ناب و خالص این همه است . حضور و شهودی با تمام آگاهی، ایمان و آزادی در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم . شب عاشورا، خطبه حسین علیه السلام رفتنها و ماندنها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضتهای سیاسی نظامی معطوف به براندازی نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز میسازد .
مقایسه شخصیتها و پرسوناژهای این نمایشنامه تاریخی - اسطورهای انگیزهها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوی میدان، به گونهای ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر میکشد .
نمایشگاه تقابل صداقت استبا دروغ، امانتبا خیانت، عدالتبا ستم، صلحخواهی با جنگطلبی، وفای به عهد با پیمان شکنی، دعوت با خشونت، آزادی با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکاری و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطرهای آب از حلقوم کودکی شیرخواره!
نهضتحسینی به عنوان نهضتحقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقی متفاوت با سایر نهضتهای سیاسی - نظامی معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمیتوان روشها و تاکتیکهای آن را با معیارها و مقیاسهای چنان نهضتهایی سنجید .
اشاره
1 . آقای آقاجری اخلاق را اصول و ارزشهایی میدانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتی است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملتخاصی نیست، بلکه امری انسانی و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد . این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقای آقاجری ملاحظه شود، دیدگاهی درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمیتوان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند . دیدگاههای نسبیگرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبی یافتهاند، بر آناند که اخلاق چیزی جز اخلاقیات نیست . یعنی هر قوم و ملتی اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم برای او مطلوب است و چیزی به نام اخلاق که دارای ویژگیهای یاد شده باشد، وجود ندارد . بسیاری از فلسفههای سیاسی این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهی در اخلاق بنیان نهاده شدهاند .
2 . یکی از عواملی که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک میکند، نسبی اندیشی در اخلاق است . نسبی اندیشی اخلاقی زمینه توجیه هر نظریهای را فراهم میآورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسی، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا میکند . بنابراین آنچه میتواند مانع ماکیاولیسم سیاسی بشود، اصلاح مبنای اخلاقی آن است که با بازگشتبه اصول جاودان و فراگیر اخلاقی امکانپذیر است .
3 . اینکه تاریخ کمتر نمونهای را در توفیق تلفیق «اخلاق» و «سیاست» داشته است، مربوط به این میشود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبنای سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحتطلبانه برجای آن نشسته است . بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیتسوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد . درست است که قدرت با واقعیتهای ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بیریشه در واقعیت نیست . منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشی، تنها به مصالح آنی و عاجل خود فکر میکنیم و در اندیشه ساختن فرداهای دورتر نیستیم . اگر نهضتحسینی یا علوی الگوهایی فراتاریخی برای بشریتساختهاند که پس از قرنها انسانهایی همچون مهاتماگاندی، امام خمینی رحمه الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو میگیرند، معلوم میشود آن نهضتها بهگونهای در کار خویش توفیق یافتهاند و البته فهم این پیروزی برای انسانهای هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است .
امروز آرمانهای علوی و حسینی، جای خود را در میان واقعیتها نیز گشودهاند و دلهای بسیاری از انسانها را به خود مشغول داشتهاند و در مقابل نامی از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است . بنابراین، با کمی دوراندیشی میتوان توازن دیگری میان ارزشها و واقعیتها برقرار ساخت .
4 . این نکته آقای آقاجری که «مقصد، جدای از مسیر نیست» و نمیتوان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت» سخنی کاملا درست است و به معنای نفی ماکیاولیسم در سیاست است . معنای این سخن، تایید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آنگونه که ماکیاولیسم میخواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمیتوان با ابزارهای غیراخلاقی، واقعیتهای اخلاقی را به چنگ آورد . بنابراین نظریه ماکیاولی در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز میگردد و با وسیله غیراخلاقی، جز به هدف غیراخلاقی نمیتوان رسید . علت این امر هم آن است که هدف، جزئی از مسیر است . در عالم انسانی، سلوک هدف است و آنچه امروز میکنیم جدای از آنچه به آن میرسیم، نیست . دینداری نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومی جز این ندارد .
________________________________________
1. Ethich
2. Morality
3. Idealtype
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.